التماس دعا

درد شدید کتف مامان باعث شد که مجددا MRI انجام بشه و دکتر بعد از دیدن گفت تاندون شانه پاره شده و باید عمل بشه و همین حرف چنان فشار عصبی به مامان وارد کرد که فکر کردم خدایی نکرده  سکته کرده . در یک ماه گذشته دو تا عمل سنگین ستون فقرات انجام داده دو ماه دیگه هم باز باید عمل سوم ستون فقرات رو انجام بده و حالا عمل شانه . از طرفی بیهوشی اون دو تا عمل قبلی کمی باعث آریتمی شده و باید هر چه سریع تر از دکتر قلب وقت بگیرم تا برای چکاپ ببرمش . دکتر که دید مامان از عمل شانه ترسیده دکتریرو معرفی کرد تا نزریق انجام بدیم . یکشنبه بردمش  و اون دکتر هم پارگی تاندون شانه رو تایید کرد و گفت 50 - 50 هست ممکنه با تزریق کورتون خوب بشه ممکنه نه و باید عمل کنید اگر هم عمل نکنید دچار به اصطلاح شانه یخ زده میشه و با توجه به دیابتشون خطرناکه . بلاخره تزریق انجام شد و چندتایی ورزش دادند . واقعا دلم برای مامان میسوزه . بابا مرخصی گرفته و نشسته خونه تا هم از مامان مراقبت کنه و هم در این ایام کرونا رفت و آمد من در بیرون کمتر باشه . انشالله همه بیمارها به زودی شفا پیدا کنند مادر من هم همینطور.

آینه از  مفهوم روزه گرفتن خوشش اومده و هر وقت که نمی خواد غذا بخوره ( قبلا میگفت ممنون میل ندارم و دستش رو بصورت نه نه گفتن به چپ و راست تکون میداد )  دستش رو میزاره رو دهنش میگه روزه ام و بعد میره تسبیح میندازه گردنش و مهر بر میداره و میگه نماز میخونم .

از قبل از عید نرفته بودم دفتر . شنبه بلاخره وقت کردم و رفتم و با دیدن اوضاع آه از نهادم خارج شد .از بهم ریختگی که بگذریم در دو سه ماه گذشته هیچ سند مالی ثبت نشده. اتفاقاتی هم افتاده که سنگ تماس گرفت و درخواست جلسه کرد تا  هر دو از هیئت مدیره شرکتی که ثبت کرده بودیم خارج بشیم که طبق صحبت و جلسه قرار شد انحلال شرکت رو اعلام کنیم قرار شد من کارهای مالی رو انجام بدم و سنگ مدارک و کاغذ ها و  وسایل و آت آشغال ها رو دسته بندی کنه و اون دوستمون هم دنبال کارهای روزنامه رسمی  و انحلال بره . انشالله که بتونیم برای خودمون دفتری بخریم و خودمون برنامه ریز کارهامون باشیم . تجربه چندباره نشون داد که کار گروهی و تیمی کردن وقتی هیچ کدوممون وقت نمیزاریم رسما بی فایده و نشدنی هست .البته همگی سود بردیم اما بعد رها کردیم . یک قسمتش بابت اتفاقاتی بود که باعث شد من کمتر بتونم در دفتر رفت و آمد کنم یکیش این بود که دوستمون با کارمند هایی که اونجا بودند دچار مشکل شد و عذرشون رو خواست. یکیش این بود که همسر یکی از دوستان به خاطر کرونا سال گذشته فوت کردند و  ایشون شدیدا تا همین حالابهم ریخته است . و از همه مهمتر دیگه کسی وقت نمیزاره حالا هر کسی به یک دلیل . حالا کمی هم درگیر کارهای مربوط به اونجا هستیم و انشالله که بتونیم دفتر کار خودمون رو بخریم و تمرکزمون رو بزاریم روی کار خودمون و برای انجام کاری گیر افراد دیگه نباشیم

اسفند ماه هم یک دفتر با قیمت عالی در دیوار پیدا کردیم . واقعا از لحاظ جا و قیمت عالی بود وقتی برای نشست رفتیم در اخر از صحبتهای مالک و املاکی متوجه شدیم که ملک مسکونی هست و اینا به خاطر خالی بودن اکثر واحد ها دارن غیر قانونی به اسم اداری میفروشند .وقتی مخالفت خودمون رو اعلام کردیم باز یک مبلغ خیلی قابل توجهی اومد پایین که وسوسه شدیم اما وقت خواستیم تا اعلام کنیم . با یکی از دوستان تماس گرفتیم و مشخصات و شماره ثبتی و پلاک ثبتی رو دادیم بهش  و ایشون از طریق آشنایی که داشتند اعلام کردند که این ملک مشکل داره . شکایت شده و جریمه سنگین داره . از 11 واحد فقط سه واحد دارن اداری کار میکنند که یکیشون وکیل هست و بلامانع اما 8 واحد دیگه رفتند از این دو واحدشکایت کردند  و پرونده داره . طبقه همکف هم که نمایشگاه خودرو هست و الان تعطیل شده تا دو سه روز دیگه دیگه به خاطر تخلف میان برای پلمپ  و اینجنین بود که کنسل کردیم . جالب این بود که مالک میگفت من خودم وکیلم و کارها رو یکروزه حل میکنم و حتی چون پول لازمم باز جای تخفیف داره . در ایام عید که از جلوش رد میشدیم دیدیم در جلوی نمایشگاه ماشینش از این بلوک سیمانی ها گذاشتند .

سر فرصت دوست دارم از کلاس موسیقی که آینه رو ثبت نام کردم بنویسم و از اشتباهم بگم .

سلام رمضان

عمل دوم مامان روز سه شنبه انجام شد و خدا رو شکر با اینکه به گفته دکتر عمل سخت تری بود اما از همون ریکاوری با هوشیاری بیشتری بیرون اومد و در  icu هم به نسبت عمل قبل بهتر بود و اونجا راه رفت و با شرایط بهتری به بخش منتقل شد . پنجشنبه هم ترخیص شد . طبق برنامه ریزی پنجشنبه و جمعه بابا میمونه و من خونه خودمون هستم . در طول هفته هم صبح ها ساعت 6 میام ساعت 3 بعد از ظهر میرم .

کرونا داره بیداد میکنه و متاسفانه میزان رعایت مردم بسیار کمتر شده . درحال حاضر به خاطر مامان و اینکه من هم دو شب بیمارستان پیش مامان بودم در خانه همه به جز آینه با ماسک هستیم . کارهای خونه به شدن بهم ریخته . قرار بود که برای آخر هفته کسی برای کمک بیاد اما به خاطر این شرایط قرمز کرونایی کنسل کردم . من عموما سبزی پاک شده خرد شده و بادمجان و کرفس و هویج و لوبیا و پیاز میخرم و به اون خانم میگم بیا برای کمک و میاد برام سرخ میکنه و بعد آشپزخونه رو تمیز میکنه و میکنه دسته گل . اما خب کنسل کردم و من هستم و یک خونه نامرتب و یخچال و فریزر خالی . 

احساس نیاز خودمون برای رفتن آینه به مهد هر لحظه بیشتر میشه و بعد از کاهش موج کرونا و بعد از تولد سه سالگیش در تابستان این کار رو خواهیم کرد . مفاهیم تولد رو کاملا درک میکنه و ازمون برای تولدش کیک  و بادکنک مک کویین خواسته . از اونجایی که امکان جمع کردن هر دو خانواده رو کنار هم ندارم  مجبورم دو تا کیک سفارش بدم . یک تولد رو در اولین تعطیلی عید فطر و دومی رو تعطیلی دوم میگیرم . خانواده خودم رو نمیتونم خونمون دعوت کنم با توجه به شرایط مامان امکان اومدن وجود نداره ولی غذا خودمون میگیریم و خانواده سنگ رو دعوت میکنم خونه خودمون .

مثل هر سال و هر زمان مجددا بهمون گفتند پاشید ما میخواهیم جابجا بشیم و باز همون حرف ها که شما خونه دارید ما نباید اینجا رو بنام میزدیم بیایید هر چقدر اون زمان  پول دادید بگیرید از اینجا برید  ما میخواهیم جابجا بشیم . مشتری میخوایم بیاریم . که وقتی گفتیم بیارید مشکلی نیست شروع به بهانه های جدید کردند . هر چقدر هم میگیم اون سه دانگ شما رو ما به قیمتی که خودتون تعیین کردید میخریم میگن نه . باید به غریبه بفروشیم شما هم از اینجا برید . البته شب اینو میگن صبح میگن ما فکرامون رو کردیم و شما واحد ما رو بخرید و .... کلا هدف اینه که اون خونه ای که سنگ ازشون خریده رو به همون قیمت 14 سال پیش بهشون واگذار کنه و بعد ما نصف پول رو بدیم و بریم واحد اونا رو بخریم و سر سند زدن بگن الکی چرا میخواهید هزینه کنید به اسم غریبه که نیست بزارید بمونه و سنگ هم نتونه چیزی بگه و از اونجایی که سنگ هم خودش  و هم اونا رو میشناسه میگه من واحد خودم رو میخرم اون هم قانونی و تمام هزینه های محضری رو هم پرداخت میکنم . اما خب در این شرایط مجددا شال و کلا ه کردیم و افتادیم دنبال خونه و با قیمت های بسیار بسیار بالا مواجه شدیم . با اون دوستمون هم صحبت کردیم گفت الان زمان مناسبی برای جابجایی نیست با توجه به انتخابات احتمال کاهش دلار  و توافق  و تابستان و ... بهتره پاییز و زمستان اقدام کنید . میگفت برای سرمایه گذاری در ملک زمان خوبیه چون اگر پولتون کم هم باشه میشه با اجاره و رهن در زمان خوب ازش بهره برد اما برای سکونت چون خودتون مالک هستید و فورس نیست شرایطتون اینکار به صلاح نیست و باید بزارید زمانی که بازار از حالت رکود خارج بشه چون ممکنه برید قرارداد ببندید ولی نتونید خونه خودتون رو بفروشید و ضرر و زیان سنگین براتون فعال بشه . بعد گفت حدالامکان تا زمانی که دستتون 500  تا  800 پول نقد نبود نرید سراغ جایجایی  . میگفت در شرایط کنونی فروش خونه برای خرید خونه جدید بدون داشتن مبلغ قابل قبولی برای اضافه کردن  اشتباه بزرگیه . میگفت میبینید خونه رو فروختید رفتید قولنامه کردید طرف زد زیرش حتی ضرر و زیان داد اما با اون پول در شرایط فعلی حتی خونه خودتون رو هم نمیتونید بخرید

ماه مبارک رمضان هم شروع شد . انشالله که طاعات و عبادات همه مورد قبول درگاه حق قرار بگیره .

سلام روز نو

در راستای خود مراقبتی و دگر مراقبتی در ایام کرونا جز منزل مادرم و مادر همسرم جایی نرفتیم . خانواده برادرم و  برادر سنگ  رو هم خونه مادرهامون دیدیم و همونجا عیدی بچه ها رو دادم . به جز ژدر  و مادر و خواهر برادر سنگ هم کسی خونمون نیومد که اون هم همه در و پنجره ها رو باز گذاشتیم

دوبار گردش رفتیم . یکبار پارک  تا آینه دوچرخه سواری کنه و بعدش با اصرار زیاد سنگ رفتیم رستوران و یکبار هم رفتیم پارک ژوراسیک . روزهای تعطیل خونه خودمون هستیم و روزهای کاری که بابا نیست خونه مادرم .

وضعیت مامان از دیدگاه من خوبه اما انگار خودش مقاومت در برابر خوب شدن داره . صد بار بهش گفتم به خودت روحیه بده اما کو گوش شنوا . از صبح که بیدار میشه آه و ناله تا شب  . نمیگم درد داره اما خدایی خیلی خوب شده . اون آه و ناله هاش شدید   اعصابم رو بهم ریخته و کلافه شدم . مشکل الانش اینه که نمیتونه چیزی رو بلند کنه .  مثلا نمیتونه برای خودش چایی دم کنه چون دستاش قدرت و توان بلند کردن کتری رو ندارن . از ناحیه بازو  و گردن داره اذیت میشه . دکتر گفت بعد از عمل دوم خوب میشه . توکل به خدا  . البته من خودم فکر کنم به دکتر اعصاب نیاز خواهم داشت .

ساعت خواب آینه شدیدا بهم ریخته و این حابجایی صبحگاهی هم مزید علت شده . ما  صبح ها ساعت 6 حرکت میکنیم و میاییم خونه مامانم و سنگ هم میره سرکار و بعد از ظهر میاد ناهار میخوره و بابا میاد و ما بر میگردیم خونمون و این سیکل هر روز باعث شده خواب مفید بچه کم بشه . دیشب بهش بی بی سید دادم ( البته به دستور پزشک) و بطبع ناآروم تر و کمی بدقلق تر

پروژه گرفتن پوشک عالی پیش میرفت که قبل از عید  و با عمل  مامان و بهم ریختن سبک زندگیمون کلا رفت رو هوا و همچنان با پوشک زندگی میکنیم . متاسفانه وقت کمتری رو میتونم به آینه اختصاص بدم و به جای بازی های مفید و آموزشی بیشتر وقتش پای تلویزیون تلف میشه .

چند وقت پیش  در پارک یکی از سلبریتی ها رو دیدیم . از اونایی که تا اینستا رو باز میکنیم  فیلم و عس بچه هاش با مهارت ها و بلبل زبونی هاش میاد . صبح ساعت 8 صبح در پارک داشت از بچه اش فیلم میگرفت و دقیقا رفتار بازیگر  و کارگردان رو داشت . تا آینه دور حوض بچرخه سه بار قطع کرد و دیالوگ ها و حرکت ها ی بچه رو اصلاح کرد و باز یادش داد و باز فیلم گرفت . از نگاه من اون بچه بیشتر از یک بچه یک بازیگر بود و متاسفانه عده ای هم مثل یکی از دوستان من فکر میکنن این بچه ها در گرفتار  و حرکت و توانایی استثایی هستند و همش بچه سه ساله خودش رو با اونا مقایسه میکنه . البته اون حد از اطاعتو حرف شنوی از فیلم بردار پشت دوربیت هم برای من جای تعجب داشت . چون بچه من در همون یک دور سه بار به خاطر ماهی های داخل حوض از دوچرخه  پایین اومد و رفت لبه حوض  دو بار گربه دید و دوید سمت گربه

و الباقی هم به ازای هر کفتر  و یاکریم و کبوتری اینور  و اونور رو نگاه میکرد و کلا به فکر کار خوش بود و توجهی به حرف ما نداشت  اما اون بچه با وجود جاذبه های مجیطی اطرافش اصلا اهمیتی نمیداد و سعی میکرد اون کار رو که مادرش بهش میگه رو به درستی انجام بده . یه جورایی شبیه کودکان کار لاکچری

1400 خوش امدی

امروز شنبه ترین شنبه ای بود که هر کسی میتونست شروع کنه .

سهم زندگی من از 1300 ها فقط 36 سال بود . احتمالا در پایان سال 1400 در بهترین حالت فقط یک عکس در یک البوم در چمدان یا گوشه انباری خواهم بود همونطور که سه زندگی پدر بزرگ و مادر بزرگ های ما هم برای ما همون بود . پدر بزرگ من قالیباف بود و کشاورزی هم میکرد و امروزی که مینویسم هیچ کدوم از بچه ها و نوه ها و نتیجه هاش نه قالیبافی بلدند و نه کشاورزی (متاسفانه ) اما چرا ؟ چرا هیچکدوم مهارتی رو که نسل ما داشت ما نداریم . این چند روز خیلی فکر کردم  و از ته دل خواستم که سال 1400 نقطه عطف من و همسرم و زندگیم باشه . همون نقطه عطفی که در آینده فرزندان و نوه ها و نتیجه ها دنبالش رو خواهند رفت و اگر صحبتی از گذشته و ما بکنند به عنوان یکی از تاثیرگذارها در اون مهارت یاد کنند (انشالله )

تا اینجا رو اول فروردین نوشتم

امروز یکشنبه است، روز جمعه بعد از سال تحویل ناهار خونه مادر سنگ بودیم و دور هم خوش گذشت. دیروز هم ناهار خونه مادرم بودیم و عصر رفتیم خانه پدر بزرگ سنگ، البته با کلی فاصله نشستیم، هیچکس هم جز ما و پدربزرگ و مادر سنگ نبود، خدا بیامرزه جای خالی مادربزرگ عجیب تو چشم بود، اومدنی هم پور بزرگ به من و آینه عیدی دادند که دستشون درد نکنه، پارسال هم به خاطر مریضی سنگ نرفته بودیم خونشون که بعد از خوب شدن سنگ اومدند خونه ما و با اینکه دو سه ماهی از عید می‌گذشت عیدی من و آینه رو آوردند و نهایتا عید دیدنی ما تمام شد، الباقی رو دیروز و امروز تماس گرفتیم و صحبت کردیم و تلفنی تبریک گفتیم، خونمون هم فکر کنم فقط پدر و مادر و خواهر و برادر سنگ بیان که اون رو هم پیش دستی میکنم و احتمالا برای پنجشنبه شام دعوتشون کنم

طبق برنامه قرار برای آینه لحظات خوب فراهم کنیم و بریم پارک و گردش و مقصد امروز ما پارک گیاه شناسی هست

انشالله که این سال جدید برای همه سرشار از خیر و برکت و سلامتی باشه