زندگی همیشه قشنگی هاش رو داره

آینه هر چقدر که با دختر عمو بزرگه تعامل نداره و دختر عمو بزرگه بازی کردن بلد نیست، دختر عمو کوچیکه عشق آینه است و کاملا با هم مچ هستند

دختر عمو بزرگه چند ماهی هست که عاقل تر و مهربونتر از قبل شده و خدایی یکی دوبار جز هل دادن که اون هم ناشی از تفریح بچگی هست کاری با آینه نداشته اما فسقل خانم کوچولو، دیروز موهای  آینه رو گرفته بود دستش و می‌کشید و سرش رو می‌کوبید به دسته مبل، آینه هم سوسول وار گریه میکرد طوری شده بودیم که من و مادر شوهرم و مادر دخترکا، به آینه می‌گفتیم از خودت دفاع کن و نزار بزننت، و وقتی آینه دست دختر عمو کوچولو رو برای نجات خودش گاز گرفت همگی دست زدیم و هر سه تا کوچولوی از همه جا بی خبر هم از خنده ما دست می‌زدند و بالا پایین می‌پریدند

من دیروز بیشتر از اون حرف ها این حرکات رو دیدم و کلی لذت بردم، کل اون حرف ها شاید  پنج دقیقه بود ولی بازی و شادی و صدای بچه ها  در تمام طول مدت حضورمون ادامه داشت

کینه ای بودن کار خوبی نیست، اگر قشنگی ها رو ببینیم دیگه دنبال زشتی نمیریم

پوست کلفت

خانم برادر سنگ  متولد اواسط دهه هفتاد هست و این روزها در آرایشگاه داره کار میکنه . دیروز خونه مادر سنگ بودیم که از محیط آرایشگاه داشت میگفت که آره اونجا هممون متولد دهه 70 هستیم و الان جدیدا یه نفر از این زنیکه هایی که متولد 63 ، 64 هستند رو آورده حال هممون ازش بهم میخوره . من کلی تحقیق کردم این 63 ، 64  خیلی آدم های عقده ای و آشغالی هستند . نه ادب دارن ، نه تربیت دارن ،‌نه افرهنگ. عقده ای هستند  . حالا قراره با مدیر سالن صحبت کنیم برش داره یکی مثل ما هم تیپ ما بیاره .اولین بار نیست که بهم اهانت میکنه مسلما آخرین بار هم نخواهد بود . خب برام واقعا اهمیتی نداره . تنها ناراحتیم از اینه که خانواده سنگ میبینن و میشنون و طرف اون رو میگیرن  . چند وقت پیش سنگ کاری انجام میداد و نبود . وقتی سنگ اومد بعد از چند ساعت حرف افتاده و داشتند در مورد اون کار صحبت میکردند برگشته میگه یه عده خوک کثیف دنبال اینکارها هستند . ما حرفی نزدیم  چون وظیفه پدر و مادر سنگ هست که جلوی اونا رو بگیره . شوهرش هم چیزی از خودش کم نداره . سلام نمیده . متلک میندازه . بی احترامی های بد میکنه وفقط زمان هایی که کارش گیر هست داداش داداش  و زن داداش میکنه . البته باز هم میگم من از دست اونا ناراحت  نیستم ، از دست پدر و مادر سنگ اینجور مواقع ناراحت میشم . سنگ تا الان بارها به پدر و مادرش گفته که بهشون تذکر بده اما گفتند شماها حساس هستید و یکی دوباری که سنگ جلوشون ایستاده حق رو دادند به اونا و گفتند مقصر شما هستید .

دیشب سنگ بهم میگه ببخشید تنهابا تو نبود با خواهرم هم بود . اون هم همسن تو هست . اتفاقا اون هم ناراحت شد ولی جانبداری پدر و مادر سنگ از پسر کوچیکه و خانمش باعث شده که اعتراض های اون هم سرکوب بشه . عموما خواهر سنگ هم معترض هست به بعضی از رفتارها اما راستش اونقدر تکرار شده که پوست کلفت شدیم و خیلی وقت ها به جای ناراحت شدن می خندید م

شعر درمانی

یک مدت بود که آینه بشدت موهای منو میکشید . بطوری که از شدت درد گریه میکردم و بعضی وقت ها حالم بد میشد . کاشالله دستش هم سفت هست و کلی قلقلکش میدادم تا دستش رو رها کنه . چند وقت پیش رفته بودیم گل فروشی ، رفا و شروع کرد به گل ها دست زدن . منم همونجا کنارش نشستم و براش شعر شاپرکی گفت چی گفت  رو خوندم و اون قسمتی رو که میگفت گفت به گلا دست نزنید دست دست دست نمیزنیم و غنچه هاشون و نکنید نه نه نه نمیکنیم رو  شادتر براش خوندم . وقتی هم برگشتیم خونه سریع براش دانلود کردم و نزدیک 10 بار گذاشتم کلیپش رو ببینه و بطور معجزه آسایی تاثیرش رو دیدم . الان میره میشینه جلوی گلدونای خونه از دور براشون بوس میفرسته و تا منو میبینه دستش رو به حالت نه تکوم میده و میگه نه نه نه دس نه  . چند روز پیش که موهام رو پیچونده بود تو دستاش و من داشتم جون میدادم همون شعر رو خوندم و گفتم ما به سر مامان دست نمیزنیم دست دست دست نمیزنیم ، موهای مامان رو نمیکشیم نه نه نه نمیکشیم و همون لحظه خودش ول کرد و یک نازی کرد و رفت . الان هر وقت تا میاد سمت موهام کافیه بگم ما به سر مامان ، خودش بلافاصله کمی فاصله میگیره و میگه نه نه نه دست نه و یک بوس میفرسته و میره و اینطوری من تونستم یکی از مشکلات رنج آور مادریم رو مدیریت و حل کنم

 من و سنگ کلمه نه رو خیلی خیلی خیلی کم برای آینه بکار میبریم .  و آینه بر خلاف بچه هایی که دور و برمون بودن و همش برای خیلی چیزها نه میگفتند تا این مورد بالا شاید دو سه بار نه گفته بود و کلا  نه براش کاربردی نداشت . وقتی کار خطرناکی میکنه به حای نه گفتن با جمله مثبت براش توضیح میدادیم و یا اون وسیله خطرناک و یا خود آینه رو از محیط دور میکردیم . شاید به  خاطر همینه که الان با دیدن اون کلیپ شعر مفهوم درد و ناراحتی رو فهمیده و نه رو در اون مورد درست بکار میبره و اون کار رو انجام نمیده . البته از اون شهر مثبت هم استفاده میکنیم . مثلا بهش میگم ما مامان رو بوس میکنیم بوس بوس بوس بوس میکنیم . میدوه و میاد بوسم میکنه . تاثیر شعر های کودکانه رو نباید نادیده گرفت . الان عمو ها و خاله های زیادی هستند که برای بچه ها شعر می خونند مثل عمو امید و خاله نرگس و .... اما راستش من تا حالا هیچکدوم رو تا حالا برای آینه نذاشتم چون احساس کردم اون سبک از شعر مناسب  بچه من نیست . من بیشتر شعر های حسنی که کلیپ های تصویری هم براش ساختند و  شعر های هنگامه یاشار رو براش میخونم .

مرد 39 ساله زندگی من

تصمیم گرفتم خودم رو از لحاظ روحی جمع و جور کنم و به زندگی عادی برگردم و خدا رو شکر امروز حالم خوب هست . دیشب آینه خوابش نمیومد . تا ساعت 3 نیمه شب بیدار بود . بعدش هم من دیگه خوابم نبرد و صبح بعد از خواندن نماز تا چشمام می خواست گرم بشه سنگ بیدارم کرد و صبحانه خوردیم و اون رفت و منم مشغول جمع و جور کردن خونه شدم . چند روزی آینه شکمش کار نمیکرد و همین باعث شده بود خیلی بی تاب بشه و عملا سه شبی بود که خوب نمیخوابید و همشگریه میکرد . دیروز براش سوپ با کلی روغن زیتون درست کردم و خورد بعدش 7-8 تا آلو بخارا رو با نصف لیوان آب، جوشوندم و آبش رو دادم خورد و خدا رو شکر دیروز چهار بار حال دلش خوب شد . هرچند که بار اولش اونقدر سخت بود که بچه دست منو گرفته بود و داشت گریه میکرد .

وضغیت بازار این مدت خیلی بهم ریخت و خدا رو شکر از دیروز آرامش به بازار سرمایه برگشت . رفتم باشگاه ثبت نام کردم . خیلی وقته از ورزش دور شدم . کلی با مربی صحبت کردم ، بین تی آر ایکس  و استرانگ مونده بودم که مربی گفت بیا تی آر ایکس . چون با TRX  میشه یواش یواش حجم ریه ات رو به سطح مطلوبی رسوند . امروز اولین جلسه است و قراره برم . بعدش هم رفتم لیاس خریدم . قبل از خرید می گفتم با 300 میتونم برم در تخفیف هالیدی دو سه دست لباس خونگی بردارم .  در تخفیف رفتم هالیدی . یک بلوز و شلوار مناسب داخل خونه انتخاب کردم گفت در جشنواره زمستانه 308 هزار تومان . اصلا نمیارزید . کلی بالا پایین کردم و نهایتا یک شلوارک و تیشرت ورزشی خریدم . واقعا خیلی گرون بود .

جمعه آینه خیلی کلافه بود . حق میدم بهش  . از وقتی هوا سرد شده دیگه نمیتونیم ببریمش پارک . حوصله اش حسابی سر رفته بود . رفتیم شهر کودک شاپرک . نزدیک مترو علم و صنعت هست . گفتم هم براش لباس بخریم و هم کلی بره در شهربازیش بازی کنه . از لباس هاش زیاد خوشم نیومد . البته یک مغازه خوب پیدا کردم که واقعا قیمت هاش مناسب بود . یک سر همی  GAP رو خریدم 88 تومان در صورتی که همون رو  در بهار 130 میداد . پیراهن طرح مردانه رو حراج زده بود 50 تومان که باز من اون رنگی که می خواستم نداشت اما واقعا خوب بود . اما الباقی مغازه ها قیمت هاشون مثل بهار و حتی بالاتر بود . بعدش رفتیم قسمت شهر بازی . کلی به آینه خوش گذشت و لبخند آینه زیباترین چیزی بود که اون زمان حالم رو خوب میکرد . ناهار هم خونه مادر سنگ دعوت بودیم . تولد سنگ بود . البته شب قبلش خودمون کیک گرفته بودیم و جشن کوچولوی سه نفری داشتیم و آینه بالای 20 بار شمع فوت کرده بود.

ذهنم هنوز مرتب نشده . هنوز گویا گوشه ذهنم درگیر حوادث هست اما امروز یک روز تازه است و قراره برای خودم و زندگیم روز خوبی رو بسازم



خدایا

قرار بود انتقام سخت از دشمن بگیرید ولی متاسفانه فقط سیلی محکمی به اونا زدید و انتقام سخت رو از خودمون گرفتید . این چند روز حال دلم خوب نبود و امروز بدتر شد . خدایا به خانواده هاشون صبر و آرامش بده . خدایا سایه آرامش رو بر سراسر این جهان بگستران.