10 برای من خیلی مهمه

این ماه پر از فراز و نشیب بود برای ما . فشار کاری زیادی روی سنگ بود . صبح ها ساعت 5 میرفت و شب ها ساعت 12 بر میگشت . هرزگاهی از شدت خستگی خوابش هم نمیبرد . چشماش قرمز بود و دایم سردرد داشت . اما خب بلاخره تموم شد . و انشالله که ختم به خیر بشه . ریه ام باز کار دستم داد و خب به خاطر پشت گوش انداختن های مدام بلاخره منو راهی دکتر کرد. خدا به همه سلامتی بده . راستش مهمترین اتفاق زندگیم در 25 اردیبهشت رقم خورد . . آخر اردیبهشت در یک روز کاری سنگین سنگ تماس گرفت که شیشه بدو بیا خیابان جمهوری. لحنش طوری بود که انگار جایی آتش گرفته . در کسری از ثانیه حرکت کردم و در طول مسیر هی باهاش تماس میگرفتم که طوری شده ، اتفاقی افتاده که اونم میگفت نه فقط عجله کن . خدا میدونه چطوری خودم رو رسوندم . وقتی رسیدم دیدم ایستاده جلوی نمایندگی یاماها . با خونسردی و آرامش دستم و گرفت و برد داخل و گفت حالا پیانوت رو انتخاب کن . یعنی داشتم شاخ در میاوردم . این پیانو هدیه روز مهندس سال 95 بود . البته اونجا دبه کرد که هدیه برای تمامی روز مهندس پیش رو هم میباشد . فقط ممکنه از حالت دیجیتال به آکوستیک تبدیلش کنه . اولش کلی دعوا کردم . بنده خدا فروشنده یه نگاه به ما میکرد و میگفت آبجی اتفاقی افتاده . نمی دونم این چه عادتیه که هر وقت میخواد منو غافلگیر کنه اعصابم رو بهم میریزه . خب پسر جون مثل بچه آدم بگو میخوام برات پیانو بخرم نه اینکه با صدای لرزون بگی سریع خودت رو برسون اتفاقی افتاده . یه روزی ازش انتقام سختی خواهم گرفت .

چیز گرون نمی خواستیم . هر چند که شاید ساز گرونی باشه . من یاماها مدلYDP103  رو انتخاب کردم. انشالله که بتونیم به نحو احسن ازش استفاده کنیم . البته الان دو روزی هست که شب ها برای همدیگه آهنگ میزنیم و چون هر دو ناشی و تازه کاریم کلی به هم می خندیم .

مورد بعدی اینکه به خاطر مشکلات مالی که داشتیم دو ترمی میشد که دانشگاه نمیرفتم . البته درسی نداشتم و فقط پایان نامه ام مونده بود . ترم گذشته یعنی نیمسال اول 95-96 ترم سه محسوب میشدم و بهم پایان نامه نمیدادن . پس از قبل تصمیم داشتم که مرخصی رد کنم . اما نیمسال دوم رو قرار بود پایان نامه رو بردارم و تا اسفند ماه پروپوزال رو تایید کنم و به خواست خدا اواخر شهریور 96 دفاع کنم و در واقع 4 ترمه پرونده ارشد رو ببندم . اما خب مشکلات مالی باعث شد که نتونم پایان نامه رو بردارم .البته از قبل با مدیر گروهمون که دوست داشتم بشه استاد راهنمام صحبت کرده بودم و موضوع مشخص بود و کلی مقاله خونده بودم در موردش. به خواست خدا کمی گره های مالی باز شد و روز گذشته رفتم دانشگاه . اول باید میرفتم مرخصی ترم سه رو درست میکردم و بعد کارهای مالی رو انجام میدادم . قبلش رفتم پیش مدیر گروهمون که در ابتداکلی تحویل گرفت و پرسید خیلی وقته نیومدی. من هم راستش رو توضیح دادم و ازش راهنمایی خواستم . گفت برو کارهای مالی و اداری رو انجام بده . یه درخواست بنویس برای برداشتن پایان نامه برای این ترم . من امضا میکنم و کارشناس گروه برای نیمسال دوم برات بر میداره . شما هم سعی کن پروپوزالت رو تا اواسط تیر ماه تصویب کن که دفاعت بیوفته برای ترم 5 و دیگه مجبور نشی یه ترم اضافه هم برداری و شهریه بدی. گفتم دکتر مقاله هایی که باهم اون زمان تصویب کردیم رو خوندم و فایل رو ارائه دادم که گفت : متاسفانه من ظرفیتم تکمیل شده . تا اونجایی هم که میدونم استادهای دیگه اقتصادی کار نمیکنند . استاد دیگه ای انتخاب کن و موضوع رو با اون هماهنگ کن . و اینچنین بود که هر چند گام بزرگی برای رفع گره مالی دانشگاه برداشتم اما آب پاکی رو دستم ریخته شد و حالا من تبدیل به یک دانشجوی بدون موضوع شدم . با چندتا از بچه ها هم که صحبت کردم و در مورد دو تا از استادا که مد نظرم بود پرسیدم گفتند موضوع رو خودشون میدن و خب این یعنی دیکتاتوری .

موضوع بعدی انتخابات بود که آقای روحانی رییس جمهور شد . انشالله که عملکرد خوبی داشته باشند

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.