اصلاح روابط

صادقانه بخوام بگم آینه مورد پسند خانواده سنگ نیست . چرا ؟ نمیدونیم .  کلا در غالب محبتی بعد از اون دو تا نوه دیگه و در کمترین حالت ممکنه قرار داره . تا به امروز جز تولد و عید هیچی براش نخریدن ، البته برای اون دو تا نوه دیگه میخرن . به وضع مالی هم ربطی نداره . حجم خریدی که برادر سنگ برای بچه هاش از لحاظ پوشاک در یک فصل میخره من تا حالا برای آینه نخریدم . ما به اندازه میخریم . اما چون اون عروس بهشون گفته وظیفه تون هست که برای بچه های من خرید کنید وظیفه میدونند  . البته خدا شاهده که اصلا توقعی ندارم و نخواهم داشت . اما واقعا در خرید به قول آینه قاقا هم تفاوت قایل میشن . آرزو به دل موندم یکبار یک شکلات بدن دست بچه . اگر خونه داشته باشن شاید بدن اما اینکه براش بخرن نه . چند وقت پیش پدر سنگ ،نوه اولی رو برده بود بیرون و براش پچ پچ خریده بود آمدند خونه از شانس بد ما اونجا بودیم . آینه دوید سمتش که به اون هم بده اما نداد . حتی به دختر عمو بزرگه گفتند ببر بزار تو کمد ، آینه نگیره ازت . بعد که با من چشم تو چشم شدند گفتند چون این نمیخوره و تو دستش له میکنه گفتیم . البته دروغ چرا . یکبار یک عدد بستنی عروسکی خریدند و آوردند دادند خونه مون که بده آینه بخوره . از شانس آینه هم اهل بستنی نیست . یا اینکه چند هفته قبل  ناهار اونجا دعوت بودیم دو تا پیاله کشمش و نخود ریخته بودند داده بودند دست اون دو تا نوه و آینه دنبال اونا میدوید و کشمش میخواست تا اینکه صدای من در اومد . گفتند همین رو داشتیم . گفتم نمیدادید دست اونا یا تقسیم بر سه میکردید . بچه من محتاج کشمش نیست اما گناه داره . اونقدر گریه کرد که بعد از ناهار مادر سنگ برای سه تایی شون توت خشک آورد . اینا نمونه های مسقره فرق گذاشتن بودند . واقعا دلیلش رو نمیدونیم .

مدتیه که آینه به محض رفتن خونه پدر و مادر سنگ شروع میکنه گریه کردن و از من آویزون شدن . البته تا چند دقیقه. اما واقعا علتش رو نمیدونیم . مادر سنگ چند وقت قبل ازم پرسید با این حالت آینه چطوری میزاریش پیش مامانت و میری کلاس و دنبال کارت . گفتم مامان ، آینه خونه مامانم اصلا اینطوری نمیکنه خیلی وقت ها بوس میفرسته و بای بای میکنه و خودش در رو میبنده . گفت اونقدر بچه رو ددری بار آوردید که ول شده و اصلا خونه دوست نداره . گفتم اینطوری نگید خودتون دیدید که حتی از پارک که برمیگردیم اگر بیاییم خونه شما آینه شروع به بی تابی میکنه . گذشت تا اینکه دو روز بعد اومد و گفت اجازه میدی آینه رو ببرم بیرون با خودم . گفتم بله .هر وقت خواستید . گفت خیلی فکر کردم باید روابطمون رو با آینه اصلاح کنم تا بچه ما رو هم دوست داشته باشه . گفتم مامان جون آینه شما ها رو هم دوست داره . گفت نه باید اصلاحش کنم . راستش ته دلم خوشحال شدم که حداقل خودشون به این نتیجه رسیدن که بعضی از رفتاراشون با بچه درست نیست . مهربون هستند اما باز هم میگم دلیل اون شدت از بی توجهی به بچه 20 ماهه رو نمیدونم . اون روز با خودش برد بیرون و یک دوری زدند . رفتم بیرمش خونه گفت بیرون گفت قاقا براش نخریدم بد عادت میشه . گفتم کار خوبی کردید . هر چند که دروغ گفتم . بچه من به یک چوب شور هم قانع هست و اگر دو تا دونه چوب شور هم میدادند دستش کلی لذت میبرد اما برای قدم اول خوب بود . دو سه روز بعد میخواستم برم باشگاه که مادر سنگ گفت من میام نگهش میدارم . اومد خونمون و گفت برای ایمکه گریه نکنه من اینجا نگه میدارم بعد میبرم بیرون . گفتم ممنون . رفتم و برگشتم دیدم لباس های آینه رو دارند عوض میکنند گفتم کثیف کرده گفت نه . بردیمش تو حیاط خاک بازی کرده . تو دلم گفتم آخه تو این سرما بعد هم شلنگ آب رو باز کرده و خودش رو خیس کرده . برکت اون روز هم برای ما آبریزش بینی بود . واقعا از رفتاراشون سر در نمیارم . وظیفه ما احترام گذاشتن و یاد دادن احترام به بچه هاست اما واقعا آینه همیشه کوچولو نخواهد موند . امیدوارماین اصلاح روابطی که خودشون حرفش رو زدند به خوبی پیش بره . واقعا خودمم نمی دونم چرا آینه تا این حد از رفتن به خونه شون عذاب میکشه . البته دوسشون داره و از اینکه اونا بیان خونمون و یا ببرنش بیرون اذت میبره اما نسبت به خونه شون خیلی عکس العمل مضطربانه ای نشون میده

نظرات 5 + ارسال نظر
نرگس باران دوشنبه 28 بهمن 1398 ساعت 13:41

بچه رو عذاب نده! گور بابای اصلاح روابط! گناه داره بچه! اصلا نزار با هم تنها باشن! اصلاح روابط با تنها موندشون نیست! باید کنارشون باشی و نظارت کنی رو رفتارشون با بچه. تو خونشون هم اگه به تو چسبید با مهربونی بغلش کن و حامیش باش و اصلا محل حرفای اونا نده! بزار بچه بفهمه همه جوره پشتشی!
ببخشید وقتی حرف ارامش بچه میاد وسط من لحنم دستوری میشه. بچه ها معصوم ترین و بی پناه ترینن تو دنیا..‌

بچه ها مظلوم و بی پناه هستند و لوحوجودیشون پاک و آماده آموزش. من اصلا دوسنگت ندارم روابط ناخوشایندی با خانواده پدری داشته باشه و خدا رو شکر این مدت خیلی بهتر شده، من موقعی که اون نوه ها باشن اجازه نمیدم تنها ببرنش و خودشون هم هیچ وقت نمیان دنبالش اما وقتی اونا نیستند کاری ندارم، خدا رو شکر خیلی رابطه ها بهتر شده

سحر شنبه 26 بهمن 1398 ساعت 12:08 http://Senatorvakhanomesh.blogfa.com

خیای خوب برای اصلاح روابط قدم برمی دارن.
جالبه توخانواده نوه های پسری بیشتر مورد توجه هستن اما نگار تو خانواده همسر شما دختری.
راستی رابطه و برخوردشون با تو و عروس کوجیکه چه جورب؟عین هم؟
ددمورد دوست داشتن بچه و درکنارش خانم و بچه های اون بچه قبول دارم،اما عکسشم دیدم

اتفاقا پسر دوست هستند اما پسر رو از، پسر کوچیکه دوست دارن ، با اون عروس راحت تر هستند اما خوب کشمکش هم دارن، مثلا اون رو عزیزم و... جان صدا می‌کنند من رو.... خانم، البته مادر و خواهر شوهرم هر دو رو.... جون صدا می‌کنند، اگر کار مالی یا درد و دل یا حرف خاصی باشه عموما به من و سنگ میگن و اگر به اونا بگن صدبار بهشون یادآوری می‌کنند کسی نفهمه، اما با اون راحت تر هستند و متاسفانه روشون بهم باز شده و در دعوا حرف هایی رد و بدل شده اما با من نه حریم و حدود و احترام است، یکسری جاها هم با اون بیشتر بهشون خوش میگذره مثلا مهمونی، ما عروسی قاطی نمیریم یا من در حضور نامحرم حجاب دارم و نمیرقصم البته خواهر شوهر و مادرشوهرم هم داره اما خب عموما این حالت مورد پسند پدر نیست و در اون زمان ها اون عروس پایه است و به روز محسوب میشه، در یک کلام به قول سنگ درسته خیالشون از زندگی ما جمع هست اما چون خودمون مارها رو انجام میدیم و زیاد از وضعیت مالی و برنامه و مشکلاتمون خبر ندارند خوششون نمیاد ولی اون یکی ها آب خوردنشون رو هم اطلاع میدن. یک نکته هم هست کلا همه فامیل میگن که متاسفانه پدر شوهرم از اول روی همسرم گیر داشت و الان که الانه بهش بابت چیزهای الکی مثل چرا رفتی فلان آرایشگاه و چرا فلان غذا رو میخوری ... هم گیر میده به طوری که صدای فامیل هم بعضی وقت ها درمیاد، ذهنیتی که به خاطر اختلاف دیدگاهی با همسرم دارن باعث شده نسبت به من و بسیار بسیار متاسفانه نسبت به آینه هم گارد بگیرن
خدایی برادر من و خانمش چند سال نیومدند خونمون و ما رو از دیدن بچه ها محروم کردند اما پارسال شب یلدا که اومدند هیچ. تغییر محبت و احترام نسبت به بچه ها و عروس و برادرم هم نشد
من تنها نگرانیم این هست که آینه بزرگ بشه و چیزهایی رو ببینه که ما دوست نداریم ببینه و خدای نکرده رفتار نامناسبی از خودش نشون بده

شیرین شنبه 26 بهمن 1398 ساعت 09:10 http://khateraha95.blogfa.com/

عزیزم بچه چون همیشه خونه اونها نوه ها رو دیده که خیلی دوست داشته شدن برای همین اون خونه رو دوست نداره
خودشون رو دوست داره چون خونتون هم دیدتشون و بیرون هم میبرنش اون شخص رو دوست داره اما واقعا اینه همیشه بچه که نیست کم کم بزرگتر بشه دلسرد میشه
چون متوجه رفتارهاشون میشه
راستش ناراحت شدم خیلی

دعا کن اتفاقی که ازش میترسمهیچ وقت در آینده نیفته، من هیچ وقت در گوش پسرم نمیخونم این خوبه اون بده اما.....
اما کلا آینه چون میبرن حیاط و میزارن هر کاری کنه دوسشون داره، انشالله یکم بچه ها بزرگتر بشن و یاد بگیرن خوب با هم بازی کنند خونه شون رو هم دوست خواهد داشت

محدثه جمعه 25 بهمن 1398 ساعت 07:24 http://www.titteh.blogsky.com

بهترین کار زندگی نکردن تو یه آپارتمان با خانواده همسر هست... بعد بچه احتمالا دیده اینا به نوه های دیگه میدن به این نمیدن حس دوست نداشته شدن داره... دقت کن وقتی بچه رو میذاری و میری دعواش میکنن؟! از این قضیه مطمین شو

زندگی کردن زیاد تاثیری نداره، چون خدایی از اونایی نیستند که در زندگیمون سرک بکشن،. تا دعوتشون نکنیم نمیان و ما هم همینطور، شاید یک روز یا دو روز در میون بریم بهشون سر بزنیم و نیم ساعتی پایین باشیم اما روزهایی هم هست که یک هفته ده روز ندیدیم همدیگرو،در ضمن زندگیمون مستقل هست و خونه رو خریدیم
پسرم خودشون رو دوست داره، خونه شون رو دوست نداره، من و همسرم هم از فرق گذاشتن بین نوه ها ناراحت میشیم به خودشون هم میگیم میگن شما حساس هستید و به اون نوه ها حسودی میکنید، متاسفانه خانواده همسرم من بین بچه هاشون هم فرق میذارن طوری که بعضی دقت ها صدای فامیل در میاد، کلا فهمیدم اگر آدم بچه اش رو وست داشته باشه همسر و نوه اش رو هم تحت هر شرایطی دوست خواهدداشت

Delaram سه‌شنبه 22 بهمن 1398 ساعت 19:47

باهاشون راحت نیست اینم ناشی از حس های اوناست. بچه‌ها خوب میفهمن. دختر منم بغل مادرشوهر و اون خواهرشوهر داغونم به سختی میره. ولی با خواهرشوهر بزرگه خیلی خوبه. چون اون هم حسهای خوب بهش میده. و رفتارش با من به نسبت خیلی بهتره و حس بد کمتری تا الان بهم داده.
همین که بینشون فرق میذارن بچه حس می کنه متاسفانه. دخترم حتی شوهر خواهرم رو که سالی سه بار دو سه ساعت میبینه، بیشتر از مادرشوهر دوست داره. چون از اون مرد که همیشه سر کاره، محبت بیشتری دیده. طوریکه زنگ میزنه میگه بگو فلانی بیاد خونه مون. ولی زنگ نمیزنه به مادرشوهر بگه بیا.

با خودشون مشکلی نداره، اتفاقا دوسشون داره، کلی بوس و بغل
مشکلم اینجاست که گویا خونشون راحت نیست، وگرنه هنوز بچه است رفتارهاش ن رو متوجه نمیشه و اینکه بد مطلق نیستند، ته ته های وجودشون محبت هست اما نسبت به اون دوتای دیگه کمتر

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.