زندگی واقعی

زن عمو همیشه میگفت من نمیزارم دخترام عروس بزرگه بشن، برای اینکه خودش عروس بزرگه بود و کلی آزار و اذیت بهش رسونده بودند، اما هر سه دخترش عروس بزرگه خانواده همسرشون شدند.

مامانم میگفت من دختر به خانواده ار تشی نمیدم دختر رو هم نمیزارم با خانواده همسر یکجا زندگی کنه(پدر بزرگم ار تشی بود) اما من رو دقیقا با همون شرایط داد و خب بلاهایی که سرم میرنا تا حدودی کم از بلاهایی که سر مادرم اومده نیست، البته نه به اون شدت اما در این دوره زمونه.....

از قدیم می‌گفتند پدرشوهر، عروس رو دوست داره اما گویا برای من معکوس هست، هر چقدر احترام میزارم بی احترامی میبینم، خیلی راحت به خودم و خانواده ام اهانت میکنه اون هم سر چیزهای الکی،. مثلا دیشب سنگ ماشین رو کمی کج گذاشته بود داخل پارکینگ صبح اومد در زد و با سنگ دعوا کرد، ده دقیقه بعد رفتم از داخل ماشین چیزی بردارم که شروع کرد به من توپیدن، گفتم باشه صاف میزاریم چندتا دری وری گفت، رفتم بالا سنگ که صدا رو شنیده بود رفت گفت چرا به خانم من حرف میزنی به من گفتی بس بود که باز  شروع کرد و من صداشون رو می‌شنیدم، حالا هم قهر کرده، با قهرش کاری ندارم اما دیگه چرا با آینه بد رفتاری میکنه و به بچه دو سال و نیمه فحش میده، اولین بارش نیست آخرین بارش هم نخواهد بود

خیلی چیزها هست که تا حالا به کسی نگفتم، خیلی چیزها هست که تا حالا جلوی خانواده ام دم نزدم اما باور کنید درک نمیکنم که چرا باید بهم خوردن آرامش زندگی بچه شون آرزوی یک پدر و مادر که در ادعا خودشون  رو برتر از فهم و شعور از همه میدونند باشه، دیشب وضعی بود که خود سنگ بهم گفت چند روزی جمع کن برو خونه بابات اینا من تکلیف اینا رو روشن کنم

چرا از اینجا جابه جا نمیشیم دلایل خودمون رو داره اما یکی از مهمترین دلایلش اینه که نصف این خونه برای ماست، نه میزارن بفروشیم نه میزارن ما اندازه نصف اونا رو بدیم، میگن با 200 _300 میلیون نصفش رو بدید به ما، یعنی حداقل یک چهارم قیمت نصف خونه، میگن شما خودتون خونه دارید ما اشتباه کردیم به اون قیمت خونه رو به شما ها فروختیم، اون زمان قیمت خونه 100 بود که سنگ نصف پول رو داد و نصفش رو زدند به نامش الان پشیمون هستند که 50 قیمت پارکینگ هم نیست و ما اشتباه کردیم، اما وقتی سال گذشته یکی از خونه ها رو فروختند و دادند به کوچیکه و براش خونه دیگه خریدند و شش دانگ زدند به اسمش  اون از جنم و تلاش و کوشش خودش بدست آورده و لیاقتش رو داشته


حالم بدِ خیلی بد

نظرات 19 + ارسال نظر
یاسی جمعه 28 آذر 1399 ساعت 11:38 https://jasmin2020.blogsky.com/

سلام دوست جان
منم باهات همدردم و اگه بخوام از بد رفتاری قوم شوهر بگم مثنوی هفتاد من میشه..چاره ش اینه که هر جور میتونی ازشون دوری منی..اینا اگه از اول مهری به شماها نداشتن بدون که تا آخر هم نخواهند داشت و در اصل پسرشونو نمیخوان چرا که همیشه گفتن هر کی گوش رو بخواد گوشواره رو هم میخواد...در واقع با این ایراد مسخره سر کج و راستی پارک کردن ماشین و توهین به یه بچه معصوم دو سال و نیمه که از خون خودشون هم هست فقط و فقط میخوان انقدر شما رو بچزونن تا پاشین جمع کنین و از جلوی چشمشون برید..در مورد ما هم انقدر بد دهنی کردن و آزار دادن که فقط خبر مردن پدر و مادر شوهرم از طریق بقیه فامیل ...نه خواهر برادرای شوهرم..به گوشمون رسید..از نبودن ما هم استفاده کردن و تا تونستن دور از چشممون ارثیه رو بالا کشیدن...ما هم به کائنات واگذارشون کردیم و مطمئنم سهم ما از اون ارثیه حتما یه روزی و به یه طریقی از حلقومشون بیرون کشیده خواهد شد...دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره..
بگذریم...من با اجازت اسم وبلاگت رو به لیست پیوندهام اضافه میکنم..خوشحال میشم بهم سر بزنی...شاد باشی.

سلام
ما که به خواست خودشون داشتیم یک سال و نیم قبل میرفتیم خودشون گفتند نه شما بمونید پسر کوچیکه بره . اگه بخوام بگم خودشون هم نمیدونند چی میخوان دروغ نیست . فعلا تمرکزم رو از اون موضوع برداشتم و باز به حالت عادی زندگی برگشتم اما اصلا خونشون نمیرم . هر چند که خودشون هم نمیگن بیایید اما من یکبار دعوتشون کردم و اومدن و شام دور هم بودیم .
متاسفم برای خانواده همسر شما . واقعا یک عده رو هیچ وقت نمیتونم درک کنم
خوشحالم که دوستان جدیدی در این دنیای مجازی دارم

نسیم دوشنبه 24 آذر 1399 ساعت 12:24

خانواده شوهر منم رفتارشون با دختر من همینطوره ولی با دختر جاریم نه
تازه اونا هر کاری هم واسشون بکنن طلبکارشون هم هستن
منم واسه دخترم خیلی ناراحت میشم

واقعا چراااااااا
نمی‌فهمم، واقعا نمیفهمم

نسیم یکشنبه 23 آذر 1399 ساعت 02:32

هیچوقت فکرش رو نمیکردم همچین رفتارهایی داشته باشن در برابر خانومیت
شما هم هیچوقت درددل نکرده بودی
فقط از این زورم میگیره میگن عروس بده و سازش نداره

خدا شاهده من اصلا بابت خودم ناراحت نیستم . به هر جال این همه سال اخلاقشون دستم اومده . بعدش هم پشیون میشن و هرکاری میکنن تا از دل در بیاد
اما واقعا بچه دو سال و نیمه این وسط چی کاره است ؟؟؟؟؟

گندم یکشنبه 16 آذر 1399 ساعت 23:19 http://minima.blog.ir

وقتی میگم روش من و تو فرق می کنه برداشت نکنی من خوبم ها تو سکوت می کنی من همون موقع میرم دعوا
البته الان که فکر می کنم ترجیح می دم برم خونه و تلفن بزنم تا رودررو صحبت کنم

آدم با آدم عاقل میتونه صحبت کنه نه اینکه با کسی که به خاطر انحراف زاویه پارک ماشین نوه دو سال و نیمه اش رو به بد و بیراه میبنده
اولین بارشون نبود آخرین هم نخواهد بود، فعلا هم تو قیافه هستند، دیروز از بیرون برگشتنی پسرم رفت جلوی درشون کلی مامان جون و بابا جون گفت و درشون رو زد، با اینکه صداشون میومد خودشون رو زدند به اون راه و منم بچه رو با چشم گریون کشوندم خونمون، با اینجور آدم ها جای صحبت میمونه؟ عین بچه ها هستند مریض بودند دنبال دکتر می‌گشتند براشون قبل از این موضوع وقت گرفتم، دیشب همسرم رفت بپرسه چی شد، خودشون که جواب نداده بودند زن و شوهر خواهرش گفته بود نرفتند پرسیده بود چرا، گفته بود خودمون بهترشو میتونیم پیدا کنیم(بیماریشان متاسفانه بدهیم هست) ، دیدم برگشت خونه و تا موقع خواب تو خودش بود و بعد بهم گفت تو باز پیگیری کن. کلی رو زده بودم که از اون دکتر بتونم در عرض یک هفته وقت بگیرم و اگه خودشون می‌خواستند باید شش ماه منتظر میموندند، حالا با این رفتارهای کاملا بچه گانه جای عکس العملی باقی میمونه؟ کسانی که معیار بد بودن من رو همراهی با بچه شون میدونند و میگن براش زن گرفتیم درست بشه زنش براه بیاره بدتر شد، (اون زمان عروسی قاطی فامیل نمی‌رفت الان دوتایی نمیریم) چه حرفی و چه واکنشی؟ اینا خنده دارترین هاشون هست و اصلا بهشون فکر نمی‌کنیم
به خانواده ام حرفی نمیزنم چون اگه حرفی بزنم بلاخص چندتاشون رو حتی نمیزاره ثانیه ای اینجا بمونم، هرزگاهی با خودم میگم اگر مادرم الکی بابت هر حرفی فشارش بالا نمی‌رفت و بهم نمیریخت شاید منم میتونستم حرف های دلم رو بهش بگم شاید مسیر زندگیم الان متفاوت بود

رویای ۵۸ یکشنبه 16 آذر 1399 ساعت 11:00

ما سه تا جاری هستیم...عروس وسطی خیلی حسسساسه...هممممه چی بهش بر می خوره..و به خاطر همینه خیلی هواشو دارن...منم تا وقتی بچه ها نبودن مشکلی نداشتم....ولی وقتی بین بچه های من و پسر اون فرق میذارن ناراحت میشم...یه بار پسرم گفت چرا عمه فقط از محمد حسین طرفداری می کنه؟چرا فقط اونو دوست داره؟منم وقتی اونا هستن نمیرم اونجا...ولی شما که یک جا زندگی می کنید کارت سخت تره...برات شادی آرزو می کنم

با اینکه یکجا هستیم باز هم اون طوری نیستیم که هر وقت دلمون خواست بریم خونشون،. اول اینکه بچه هاشون رو تک تک دوست دارن، به ندرک پیش میاد وقتی اون یکی ها هستند ما هم باشیم،
ممنون

گندم یکشنبه 16 آذر 1399 ساعت 01:01 http://minima.blog.ir

واقعا نمی دونستم چی بنویسم که ناراحت نشی
نمی تونم راهکار بدم چون روش برخورد من و تو فرق می کنه
حتی گاهی می گم من جای طرف مقابل شما نیستم
امیدوارم خودت در کمال صلح و صفا یک راه حل خوب پیدا کنی و خاتمه بدی به این اوضاع

خیلی. چیزها هست که نمیشه گفت و به خاطر همون نگفتن ها نمیشه قضاوت کرد، همه ماجرا اون چیزی که مینویسم نیست،ااینکه ما چرا جابه جا نمیشیم یا خیلی چیزهای دیگه،،،،
دعوایی نکردیم فقط این وسط دل بیشتر از قبل شکسته

مینو چهارشنبه 12 آذر 1399 ساعت 13:38 http://Rozhayetanhaie.blogsky.com

من از هر حرفی که میزنم میترسم
میترسم برام اتفاق بیافته
تا راجع به کسی چیزی میگم دلهره میگیرم و سریع تو دلم معذرت خواهی میکنم
بعضیا راحت دیگران رو قضاوت میکنن و اتفاقی هم نمیافته

خدا همیشه تنشون رو سالم نگه داره،. برای کسی بد نمیخوام و همیشه برای سلامتی شون دعا میکنم

شیرین چهارشنبه 12 آذر 1399 ساعت 10:30 http://khateraha95.blogfa.com

شیشه جان کاملا شرایط سختتو درک میکنم
میگم الان که خونه بنامتونه یه خونه دیگه هم دارید خداروشکر چرا شرایطو تغییر نمیدی عزیزم

بنا به دلایلی نمیشه،. یک قسمت مالی هست چون اگر ما بخواهیم جابه جا بشیم نمی تونیم رو پول این خونه حساب کنیم و دلیل دیگه بعد روانی جابه جایی ماست، بعدا در موردش مینویسم

م دوشنبه 10 آذر 1399 ساعت 21:47

باورتون میشه بعد از خوندن متن اینقدر عصبی شدم رفتم دوتا لیوان اب خوردم برگشتم
چرا تو اکثر خانواده های ایرانی این مشکل هست
چرا اینقدر تبعیض وجود داره
اکثرا هم روی بد خانواده ها رو بچه ها وعروس و داماد های مظلوم و سربه زیر و مودب میبینن
راستش این اواخر دارم فکر میکنم واقعا همیشه فراموش کردن این تبعیضها و در هر شرایطی احترام گذاشتن شاید کار درستی نیست
شاید باید جدا شد باید دور شد
شاید باید یه بار با صدای بلند اعتراض کرد
باید گفت متوحه تمام این فرق گذشتن ها قدران خوبی نبودن ها میشیم
بگیم از این بعد ماهم بد میشیم
بد بودنو یاد میگیریم
من دیگه بیشتر مواقع به جای اینکه به خاطر این کارهای خانواده همسرم ناراحت بشم دلم برای بی کسیش و تنهاییش میسوزه
اون لحظه ها غم تو نگاهش منو اتیش میزنه
خداروشکر هنوز بچه ندارم
مطمئنا اگه در مورد بچه ام هم ادامه پیدا میکنه و این منو دیوونه خواهد کرد

خودشون به زبون میگن ما میدونیم بین اون بچه ها با شما فرق گذاشتیم و میزاریم بعد وقتی طرف خودش میدونه ما چی رو بلند بگیم
منم دقیقا دلم برای تنهایی همسرم میسوزه

زینب دوشنبه 10 آذر 1399 ساعت 21:33

حق دارید تبعیض و بی انصافی خیلی درد داره. معمولا تبعیض اولش بین بچه ها بوده بعد به عروس و نوه ها هم سرایت میکنه.

خدا شاهده الان که چند روز گذشته حتی ناراحت هم نیستم اما بعصی رفتارها رو نمیشه چشم پوشی کرد

دل آرام دوشنبه 10 آذر 1399 ساعت 15:33

تو خواستگاری و اوایل حرف الکی زیاد می زنن
برا هزینه عروسی زمین فروختن و گفتن به خاطر شما فروختیم، بعد از عروسی گفتن پول رو پس بدید!
ما هم 35 میلیون پس دادیم، دیگه من نذاشتم همسرم پول بهشون بده. خیلی ناراحت شدم از رفتارشون.

خب مال اینا الکی نگفت،. به هر حال یک خونه که نصفش به نامیمون بود رو داد ما توش نشستیم بدون پرداخت اجاره و....

هانیه دوشنبه 10 آذر 1399 ساعت 04:28

عزیزززم زیاد غصه نخور.. احتمالا همسر شما ازون بچه های با ادبه که خیال پدرو مادرش راحته که ازش بی ادبی و بیحرمتی نمیبینن.. اینطوری همش می تازونن. با خدا معامله کنید .. شما صبر کنید..خیلی سخته.. ولی بی حرمتی کردن عاقبتش خوب نیست.انشالله شماهم روز خوشی وراحتی تون زود می اد

دقیقا،. خیلی وقت ها همسرم میگه ول کن بزار به من بگن خالی بشن چون از کوچیکه میترسن و کافیه بهش بگن بالا چشمت ابرو هست که الم شنگه راه بندازه،. اما خب الان حرف سر اینه که همسرم میگه در این سال ها من و خانمم عادت کردیم تقصیر این بچه چیه
این هم برامون میگذره، فراموش نمی‌کنیم اما یاد میگیریم که سعی کنیم در آینده ما اینطوری نباشیم

دل آرام دوشنبه 10 آذر 1399 ساعت 02:14

نباید باهاشون شراکت می کردید
به نظرم چهار قل علی الخصوص ناس و فلق رو زیاد بخون
از شر حسود به خدا پناه ببر، امیدوارم حل بشه

شراکت نکردیم،. موقع ساخت خونه پول کم داشتند و می‌خواستند پیش فروش کنند همسرم پولی که داشت رو داد، و اونا هم سه دانگ زدند به نام این، از طرفی در همون خواستگاری گفتند خونه می‌سازیم یک طبقه اش مال پسرم هست

هانیه یکشنبه 9 آذر 1399 ساعت 20:58

سلام
خیلی ناراحت شدم... حالا مساله خونه وپول خیلی بین همه خانواده ها هست ولی جالبه که نوه پسری شون رو اینطوری میکنن..اون دوتا دخترن..نه؟ .. همه خانواده ها تبعیض نوه پسری رو ترجیح می دن...
اون جاریتون فامیلشونه؟ یا پدرو مادرش حمایتش میکنن و پشتش هستن؟ ..
یجورایی ازشون حساب می برن انگار.. یا دخترها شیرین زبونی میکنن .. یا خود پسر دومیه خط ونشون ها رو کشید؟
قبلا که بالاتون مینشستن.. رفتن از ساختمون؟
رهنم بخواید بدید کلی مشکل وقطع ارتباط هست.. کلا زیاد نزدیکی وشراکت مالی با فامیل خوب نیست

سلام،. بله اون دو تا دختر هستند،. اصلا حرف از جنسیت ندارم حرف از فرق گذاشتن های کلامی و نوازشی دارم وگرنه برادر منم دو تا دختر داره تا حالا هیچ فرقی بین هیچکدوم از نوه ها نذاشته
اون یکی عروس فامیل نیست و کلا خود پدر شوهرم اوایلش مخالف بود اما خب پسرشون میخواست و نتونست رو حرفش حرفی بزنه، از لحاظ حمایتی هم هم پدر و مادر من هم مال اون حمایت می‌کنند،. خدایی خرید خونه قبلی رو مدیون پولی بودیم که بابا بهمون قرض داد و ده سال بهش بر نگردوندیم و موقع پرداخت بدهی مون هم کلی بابت کادوی خونه و فلان کارو برامون کردی و. . . آزمون کمتر گرفت
کلا پسر کوچیکه از لحاظ تیپ و تفکرات شبیه خودشون هست عروسه هم باب میل پدر شوهر تو مهمونی ها با هم برقصن و....
بله رفتن، فشار آورد بهشون فروختند پولش رو دادند بهش
خدا شاهده اگر شرایطم ن درست بشه و از اینجا بریم ما حتی ریالی رو پول رهن و اجاره اش حساب باز نکردیم و تا حالا از روز اول گفتم این همه مدت ما نشستیم الان برای شمااما اینکه توقع داشته باشند اون سه دانگ رو بزنیم به نامشون دیگه درست نیست

سحر یکشنبه 9 آذر 1399 ساعت 18:45 http://Senatorvakhanomesh.blogfa.com

نمی دونم اسمش قانون جدب شانس اقبال
واقعا بعصی ها اینجورن و هرکارکنی همونن.
من خودم از نزدیکانم می بینم که عروس آروم تر به فکر تره عاقل تره کم اذیت تر اما بازم خار توچشم مادرشوهر عروس که از اول اهل خرج زیاد کم عقل.....تاج سر شده!!!
ی خوبی امثال خانواده همسرمن داره این چون هیچی نداره بحثی نیست ولی حالبه توهمین خونوادم به کسی که کمتربن خرج و اینام دشته و باتلاشش هرکاری کرده کرده بیشتر ادیت می شه البته از طرف برادرا نه پدر و مادر
راستی شاید می گن شما برید از اونجا با این کاراشون اینو می خوان البته بازم شما بهتر می شناسید..امیدوارم ارامش مهمون خونه تون باشه.

با کار نمیگن از اینجا برید با کلام هم میگن نه الان کلا از اول، حتی وقتی پسر کوچیکه میگفت به نام منم خونه بزنید نتونستند جلوش واستند که این پول داده و اندازه پولش بنام زدیم همون زمان هم رو ما فشار آوردند که از اینجا برید ما اینجا رو بزنیم به نام این، بطوری که ما دنبال خونه بودیم که خودشون گفتند اونا خونه پیدا کردند و یکی از واحدها رو فروختند و دادند به اون
اینجور حواشی حاصل بی سیاستی بزرگترهاست، آخه آدم با سیاست عاقل سر انحراف زاویه پارک ماشین اینجور الم شنگه به راه میندازه

نسترن یکشنبه 9 آذر 1399 ساعت 18:26

چه ناراحت کننده،انقدرررر بدم میاد ازین رفتاری که وقتی با والدین بچه به هر دلیلی مشکلی پیدا میکنی با بچه بدرفتاری کنیاونم پدربزرگ
من اگر جای شما بودم میرفتم ازونجا، شما و همسرتون ماشاالله شخصیت مستقلی دارید و قطعا با دوری خیلی از احترام ها و آرامش ها به زندگی تون برمیگرده و

ناراحتی منم اینه که این بچه این وسط چیکاره است
در شرایط فعلی جابه جایی برامون امکان پذیر نیست، یک سری شرایط داره که اونا هم باید آماده باشن

نجمه یکشنبه 9 آذر 1399 ساعت 15:23

شیشه عزیز، شما انقد خانم و بزرگواری که این رفتارها بازم فراموش می شن. میدونم چقدر سخت و ناراحت کننده ست. انشالله که در کنار همسرتون آرامش داشته باشید

شما لطف دارید
حقیقتا همین الان هم فراموش کردیم اما خب واقعا ناراحتم که حتی اگر کار بدی کردیم نباید با بچه اونا رفتار بدی داشته باشند

محدثه یکشنبه 9 آذر 1399 ساعت 12:42

عزیز دلم چه شرایط سختی ... متاسفانه محیط نظامی یجورایی پرسنلش بد دهن میکنه... فاصله ات حفظ کن و اصلا دخالت نده خودت رو... بالاخره یه راهی پیدا میشه...

خدایی پدر همسرم به من فحش بد نداد، کلا جلوی روم حتی در اون شرایط هم از کلمه اسمم +خانم استفاده می‌کرد عروس کوچیکه رو جون صدا میکنه اما خب از خجالت هم در میان، پشت سرم بد و بیراه

V یکشنبه 9 آذر 1399 ساعت 09:43

سلام، امیدوارم زودتر شرایط برات عالی بشه ،از نظر من هیچی ارزش ارامش تو و خانوادت رو نداره .منم دقیقا سه سال در بدترین شرایط با خانواده همسرم زندگی کردم که مثلا خونه دار بشیم شریکی با پدرشوهرم بماند که شراکت ، رفاقت خانوادگی رو هم بهم زد و مجبورا خونه رو فروختیم و تمام ضررهاش گردن همسر من افتاد حتی وام خونه من الان مستاجرم اما حداقل دیگه مجبور نیستم بی احترامی ببینم ، خونه رو بدید به مستأجر، راستی همسر منم پا به پای پدرش پول میداد اما برا پسر کوچیکه همه چی عوض شد و موقع عقدش رفتند یه خونه براش خریدند وزدند مهریه عروس بعلاوه مثقال ها طلا و سکه و گل...و گفتند پول از خودش بوده؟؟؟؟درحالیکه تازه رفته بود سر کار و ما میدونستیم پدرشوهر پول داده!آخ از این پول ، آرزوی بهترین هارو براتون دارم، خداروشکر همسر فهمیده ای دارین

من 14 سال هست تحمل میکنم . ما الان در شرایطی هستیم که حاضریم رهن بدیم و از اینجا بریم و هیچ چشم داشتی هم به مبلغ اجاره نداشته باشیم اما خیلی برامون زور داره که رفتارها و حرف هاشون
ما که به این حرف ها و رفتارها عادت کردیم تقصسر بچه ام چیه . آدم باید خیلی نادان باشه که بخواد نسبت به بچه دو سال و نیمه رفتار زشت داشته باشه . هر چند که از اول تولد با پسرم حال نمیکردند . آرزو دارم یکبار یک بیسکوییت همونطور که میده دست اون یکی نوه ها دست اینم بده . نه اینکه به اونا بگه ببرین قایم کنید از دستتون نگیره . نوه ها با هم 9 و 4 ماه اختلاف دارن و همشون همسن هستند

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.