هشت سال ازآغاز زندگی مشترکمون میگذره . اکثر روزها و هفته ها و ماه ها و سال ها، روزگار، ما رو در تشک زندگی فیتیله پیچمون کرده بود و هی دور تشک میچرخوند تا اینکه خدا خواست و یکی کی مشکلات کمتر و کمرنگ تر شد و ما تونستیم سرپا بایستیم . تا پارسال از نقشی که در زندگی داشتیم راضی بودیم . هیچکدوم شکایتی نمیکردیم و جای چیزی هم خالی به نظر نمیرسید . تا اینکه پارسال احساس کردیم دیگه این خلوت دو نفره بی معنا شده . دنبال نقش مهمتری بودیم . نقشی که مسئولیت سنگینی داشت .
و امروز خدا ما رو برای پذیرفتن این مسئولیت انتخاب کرد . خدا رو صدها هزار مرتبه شکر .
بیست و پنجم شهریور با یک روز تاخیر ، مقدار بتا 667 اعلام شد . به پزشکم مراجعه کردم با توجه به شرایطم ،بهم داروی استرادیول و شیاف پروژسترون و آمپول پروژسترون داد . و گفت باید 48 ساعت دیگه آزمایش رو تکرار کنم . و اگر خدا خواست دو هفته دیگه برای سونو مراجعه کنم .
خدایا سرانجام ما رو ختم به خیر بگردان . التماس دعا
پ.ن: آزمایش رو 48 ساعت بعد تکرار کردم و مقدار بتا 1456 اعلام شد .خدا رو شکر.
معنی انتظار رو این روزها با دل و جون درک میکنم . روزهای انتظاری که گاهی با شادی همراه و گاهی با گریه . گاهی از حس درونت لذت میبری و گاهی چنان ترسی وجودت رو پر میکنه که غرق در ترس میشی.اونقدر نسبت به خودم حساس شدم که هر چیزی ممکنه آزارم بده . منتظرم . منتظر روزی که شاید زیباترین معجزه خدا رو ببینم
اواخر مرداد رسما زن عمو شدم . دختر کوچولوی ناز و زیبایی هست
بلاخره انتظار سه ماه به سر اومد . انشالله قراره آخر این هفته بزرگترین ومهمترین رویداد زندگیم رقم بخوره