زمستان حداقل در شهر ما همچنان بدون برف داره میگذره و این اصلا خوب نیست .
متاسفانه سازنده خونه ای که خریداری کرده بودیم کلاه بردار از آب دراومد و متوجه شدیم که خونه رو به چند نفر دیگه هم فروخته . با اینکه کد رهگیری داشتیم . وکیل گرفتیم متوجه شدیم که املاکی هم با سازنده هم دست بودن و با تغییر دادن یک عدد انتهایی پلاک ثبتی کد رهگیری اصلا برای این ملک نیست ( تاییدیه و آدرس درست بود ولی پلاک ثبتی نه) . تمام سرمایه رفت و کلا در این سه ماهی که متوجه شدیم حال خوبی نداریم .فشار خون سنگ بیشتر وقت ها بین 15 تا 17 نوسان میکنه که اصلا خوب نیست و من قلبم درد میکنه و ضربان قلبم نامنظم شده و فعلا هولتر بستم تا دکتر بتونه تشخیص بهتری بده
دعا کنید این روزها به خوبی بگذره و به حقمون برسیم .
شب یلدا مثل اکثر سال ها خونه مامان اینا بودیم و باز هم زحمت کشیده بودند برای ما و برادرم اینا آجیل خریده بودند که موقع برگشت با خودمون آوردیم. پنجشنبه که از قضا شب یلداهم بود کلاس موسیقی آینه تعطیل شد و ما هم رفتیم برای آینه خرید لباس . از قیمت ها نگم که الان همه ازش خبر دارن ولی قیمت کفش بچه عجیب غریب رفته بود بالا . انشالله که تن همه بچه ها گرم باشه و شکم هاشون سیر و سقفی بالای سرشون باشه و دستی برای نوازش در کنارشون و آغوشی که همیشه براشون بازه . بعد هم گفت کیک تولد بگیریم تا تولد سه تایی مون باشه ( خودش و دختردایی هاش) خودش یک کیک هندوانه انتخاب کرد و رفتیم و کنار هم خدا رو شکر خوش گذشت .
فقط کیک رو که تقسیم کردم با حجم زیادی از خامه روبرو شدیم که تقریبا همه اعتراض کردیم که قنادی فلان هم بی کیفیت شده ولی همینکه اولین تکه رو دختر دایی بزرگه خورد گفت عمه بستنیه . گویا اونروز تمامی کیک ها رو کیک بستنی زده بودند و نگم از طعم بینظیر کیک .
جمعه باز به رسم هر سال رفتیم خونه مادر سنگ . اونا هم مهمون داشتند و خاله سنگ هم بود و اونجا هم خوش گذشت .
یکشنبه با آینه دوتایی رفتیم تئاتر. کی با من پیتزا میپزه. و از شانس خوب ما البته بیشتر من آقای جبلی عزیز هم مهمان نمایش بودند . و عکس یادگاری زیبایی گرفته شد . بعدش هم مامان پسری چون موضوعش درباره نوشتن لیست خرید بود تا پیتزا درست کنه رفتیم یکی از فست فودی های بلوار کشاورز و پیتزا خوردیم و تا برسیم خونه تقریبا 8 شده بود .
دوشنبه که رفتم مدرسه دنبال آینه دیدم لبش پاره شده . از معلمشون پرسیدم گفت زنگ اول گویا خوابش میومده رفته زیر میز یکی از بچه ها ندیده و موقع نشستن پاش خورده به صورتش . باز خدا رو شکر به چشم یا سرش برخورد نکرده . معلمشون گفت بردیم دهنش رو شستیم و یخ گذاشتیم رو لبش ولی خب کبودی زیاد بود و امروز هم بیشتر خودش رو نشون میداد و باز خدا رو شکر به سر و چشمش برخورد نکرده .
حجم تکالیفی که بهشون میدن واقعا زیاده و خب 8 صفحه مشق ( دو صفحه عدد 1 دو صفحه خط نقطه دو صفحه مثل ب البته بدون نقطه و دو صفحه ر ) البته امروز دادند که تا شنبه انجام بشه و فردا به احتما زیاد تکلیف دفتر شطرنجی هم اضافه میشه . اینا پیش دبستانی هستند . هر چند که واقعا با نوشتن مشکلی نداره و اگر دلش بخواد کمتر از یک ساعت تموم میکنه ولی خب ترجیح میدم با بازی بنویسه . یک صفحه بنویسه بره بازی کنه یکی دو ساعت بعد صفحه دیگه تا اگر خدا بخواد برای پنجشنبه حداقل این دفتر مشقه تموم بشه .