دیدار یار غایب دانی چه شوق دارد-ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد

ده روز پیش بلاخره دکتر وقت عمل داد . نظر خودش با توجه به آسمی که دارم رو سزارین بود . سه ماهه اول  و دوم خیلی خوب بودم اما از عید به بعد مجددا سر و کله اش پیدا شد. سنگ ازم قول گرفته بود که در مقابل تصمیم دکتر اعتراضی نکنم . هر چند که خودش مجددا ازم پرسید آیا طبیعی دوست داری و قبل از اینکه من جواب بدم سنگ گفت من روشی رو ترجیح میدم که خانمم و بچه ام کمترین فشار و درد رو داشته باشن و مشکلی پیش نیاد و اینچنین بود که نامه ای مبنی بر سزارین به تاریخ 26 ام برای بیمارستان  نوشت.یکی از دغدغه هام در طول بارداری این بود که نکنه در روزی که می خواد معرفی نامه رو بده ازم زیر میزی بگیره .و از قبل اعلام کرده بودم که اگر درخواست پول در مطب کنه میام بیرون و لحظه آخری دکترم رو عوض میکنم . اما چیزی نگفت و نامه بیمارستان و بیمه رو محترمانه داد . چون در یکسال گذشته که چند تا از دوستام و حتی جاریم زایمان کرده بودند دکترهاشون مبالغ قابل توجهی زیر میزی بابت دادن معرفی نامه جهت بستری ازشون گرفته بودند . سنگ از روز اول که دکتر رو دید گفت این خانم اهل این کارها نیست . در ضمن چون عضو هیئت علمی هستند آبرو و موقعیت خودشون رو نمیبرن چون اگر ازشون شکایت بشه حتی تا اخراج پیش میرن . از اون روز تا امروز تقریبا یه جور هیجان با ترس در وجودم ایجاد شده . هیجان دیدن پسر کوچولوم بعد از این همه انتظار و ترس از وضعیت ناشناخته و تغییراتی که ممکنه در زندگیم ایجاد بشه . در ضمن تصمیم گرفتیم زمان زایمان رو به خانواده هامون نگیم و دوتایی تنهایی بریم بیمارستان و بعد از بدنیا اومدن آینه بهشون خبر بدیم . هر چند که میدونم مامانم کله ام رو میکنه اما واقعا نیاز به یه جور آرامش دو نفره و بعدش خلوت سه نفره دارم .دکتر گفته 5 صبح بیمارستان باشید . ما هم تصمیم گرفتیم که ساعت 4 صبح از خونه حرکت کنیم و بریم امامزاده صالح نماز بخونیم و زیارتی کنیم و بعدش بریم بیمارستان و ساعت 11 بگیم خانواده ها بیان, از همه دوستانم التماس دعا دارم .اونجا به یاد تک تک عزیزان هستم و براشون اگر قابل باشم دعا میکنم .

و اینچنین است که ما فردا صبح میریم که به این زندگی دو نفره پر تلاطم پایان بدیم و با توکل بر خدا پسر کوچولومون رو صحیح و سالم و سلامت در آغوش بگیریم.

بلاخره رفتیم و عکس بارداری انداختیم . وقتی اوایل بارداری پیشنهاد دادم سنگ بشدت مخالفت کرد اما در ماه های آخر خودش معتقد بود که حیف با این شکم گرد (شکمم کاملا گرد بود و اصلا پهلو نداشتم) و دماغ باد کرده و پاهای ورمی  عکسی از این دوران نداشته باشیم .ما فقط چند تا عکس اسپرت می خواستیم . بلاخره رفتیم و چند تا عکس انداختیم و ثبت خاطره ای شد برای آینده .

انشالله که این روزها به مراتب شیرین تر و راحت تر نصیب همه عزیزان بشه


تجربه ای قدیمی در دوران جدید

هیچکس محرم تر از خانواده نیست

اتفاقات گذشته رو پیش همسر و خانواده اش نباید تعریف کرد

نباید از خانواده ات پیش همسرت و خانواده اش بد بگی


پدرو مادرم برای بدنیا اومدن آینه می خوان جشن بگیرن و به همین دلیل وسایل تزئینی خریدند و می خوان اتاقم رو خونه خودشون تزیین کنند و بابا هم رفته یک بنر تولدت مبارک سفارش داده, قشنگه دستشون درد نکنه اما من دوست ندارم, ناگفته نماند که برای بدنیا اومدن بچه های برادرم هم همین کارها انجام شد, اما بین من و برادرم یک فرق بزرگ هست, برادرم دقیقا اولین سالگرد ازدواجشون بچه شون بغلش بود اما من بعد از ده سال و خب در این ده سال کم حرف مفت از مردم و فامیلو دوست و همسایه نشنیدم. می دونم همین افراد با دیدن اتاق تزیین شده متلک هاشون شروع میشه, خب دلیل مخالفت رو که نمی تونستم به پدر و مادرم بگم, دلم گرفته بود و با سنگ درد و دل کردم و یک چیزهایی هم از گذشته گفتم, اینم دیشب اومد خونه مادرم و همه چیز رو به مامان و بابام گفت, حالا هی با خنده و شوخی و اشاره می خوام تمومش کنم اصلا گوش نمیداد و ادامه میداد و اینچنین بود که به محض خارج شدن از خونه مادری از داخل آسانسور دعوامون شروع شد و تا حالا ادامه داره, من باشم که دیگه حرف دلم و به هیچکس نزنم

ترکا یک ضرب المثلی دارن که ترجمه اش میشه: حرف دلت رو به مادرت هم نگو که مادرت هم مادری داره

در این روزهای پایانی بیشتر از هر چیز به آرامش احتیاج دارم اما انگار هیچکس درکم نمیکنه

حالم بده خیلی بد

امان از دست این

قبل عید خونه رو به یک خانم و آقای مسن اجاره دادیم . نحوه پیدا کردن مستاجر هم جالب بود . ما در ایران فایل و شیپور و دیوار ونیازمندی های همشهری آگهی دادیم و به چند تا املاکی هم سپردیم . از طرف نیازمندی ها حتی یک تماس هم نداشتیم ولی انصافا اون سه تای دیگه عالی بودند . اکثرا هم خود املاکی ها بودند که تماس میگرفتند و ازمون اجازه می خواستند که خونه رو فایل کنند و مشتری هم میومد و می رفت . اون تایم داخل خونه بازسازی انجام میدادند و نقاش مشغول کار بود . یک روز از املاکی تماس گرفتند که یک آقایی اومده و از خونه خوش اومده و یک تومن هم بیعانه داده و گفته شب بیان صحبت کنیم. شب رفتیم . گفت من همسایه روبرویی ملک شما هستم . یک خونه سه طبقه دارم . می خوام بازسازی کنم . داشتم از جلوی خونتون رد میشدم دیدم نقاش کار میکنه رفتم داخل و خوشم اومد . نقاش هم گفت می خوان اجاره بدن .منم اومدم اجاره کنم . دو سه ماهی خودم و حاج خانم میشینیم بعدش دخترم و دامادم میان .قرارداد رو اگر ممکنه دو ساله ببندیم . ما هم اون زمان پول لازم و دیدم شرایط خوبه و قبول کردیم . روزی که قرار بود بیاد پول بده گفت دخترم خونه رو دید و خوشش نیومد اگه میشه شش ماهه ببندیم . باز مشکلی نداشتیم . قرارداد رو تا آخر مرداد بستیم . باز گفت اگه ممکنه دستشویی فرنگی بزارید . که باز موافقت کردیم (خدایی صاحب خونه خوبی هستیم). خونه ای رو که سرویس بهداشتی و کفش تازه سنگ شده بود و رو خراب کردیم و یک تومن برامون فرنگی هزینه برداشت . 15 اسفند نقل و انتقال صورت گرفت و ما خونه رو تحویل این آقا دادیم . ازش پرسیدم کی اسباب میارید گفت عید خونه خودمون هستیم . آخر فروردین برای کاری رفته بودیم اون سمت که یکی از همسایه های اونجا رو دیدیم . پرسید چرا اینجا رو خالی نگه داشتید . گفتیم قبل از عید اجاره دادیم . گفت نیومدن چرا؟؟؟؟؟ تو دلمون گفتیم شاید هنوز بنایی شون شروع نشده .امروز صبح داشتم کارهام رو انجام میدادم که گوشیم زنگ خورد . با دیدن شماره متوجه شدم از املاکی هست . در مورد خونه پرسید گفتم اجاره رفته . گفت کی . گفتم قبل از عید . گفت نه خانم . امروز صبح آقای ....(مستاجر) همون پیرمرده اومده بود اینجا که ما کارمون با خونه تموم شده کلا دو هفته اول اردیبهشت اونجا بودیم الان هم برگشتیم خونه خودمون .من خجالت میکشم . اگر ممکنه شما اول یک مستاجر پیدا کن و بعد با اونا تماس بگیر بگو بیان پول منو بدن  .گفتم آخه ما با ایشون تا آخر مرداد قرارداد داریم . گفت خودشون گفتند .راستش صبح که اینجا بود و داشت اینا رو میگفت یک زن و شوهر هم اومده بودند برای اجاره خونه ، تا فهمیدند اون خونه پارکینگ داره و طبقه همکف هست گفتند میشه ببینیم که مستاجرتون سریع بلند شد و برد، نشون داد و اونا هم الان نشستند اینجا که ما خوشمون اومده  . گفتم راستش ما دیگه نمی خواهیم با اون قیمت اجاره بدیم . مد نظرمون رهن و اجاره است اینبار. گفت شما به همون قیمت رهن قبلی راضی باشید من هم یک مقداری به عنوان اجاره اضافه میکنم و اینا رو راضی میکنم . گفتم پس تا آخر هفته من گرفتارم .بهم فرصت بدین حضوری خدمتتون برسم . سنگ کار مربوط به خونه و تصمیم گیری های مربوطه اش رو کاملا به من سپرده . باهاش تماس گرفتم و موضوع رو گفتم گفت من ترجیح میدن از بانک 40 وام بگیرم و قسمتی از پول رهن مستاجر رو با وام بدم و بقیه و رهن و اجاره بدم و با مبلغ اجاره قسط وام رو پرداخت کنم . گفتم این فکر در شرایط ما اصلا خوب نیست . منم دوست دارم اجاره بگیرم و بزنم به یک زخم زندگی. اما اینکه اجاره بگیرم و بدم قسط بانک در شرایط فعلی ما کار عاقلانه ای نیست . ضمن اینکه اگر خدا بخواد در یک سال آتی میشه همین مبلغ رو خودمون تامین کنیم . یکم فکر کرد و موافقت کرد . حالا برای روز پنجشنبه با مستاجر و املاکی قرار گذاشتم . انشالله که قبل از اومدن آینه کوچولو هر چی که خیره پیش بیاد .

روز به این قشنگی, جشن به این بزرگی

خدا رو شکر دکترم گفت مامان نیازی به عمل نداره, یعنی اصلا افتادگی مثانه شون اونقدر نیست که بخواد عمل بشه, از طرفی با توجه به سن و فشار خون بالا و قند هم عمل به صلاح نبود, گفت چندتا دلیل برای تشدید این حالت وجود داره, اولیش ممکنه عدم کنترل قند خون باشه, دومیش میتونه مثانه عصبی باشه و از همه مهمتر تنگی کانال نخاعی باشه, که هر سه مورد برای مامان صدق میکرد

امروز تصمیم گرفتیم بریم خریدهای آینه رو تموم کنیم, البته فقط وسایل بهداشتی مونده, از طرفی چون بعد از زایمان میرم خونه مامانم چندتا لباس هم برای خودم و سنگ برداشتم, ساک خودم رو هم بلاخره جمع کردم و بعد از کارواش قراره به همراه ساک آینه و کریر منتقل بشه به صندوق عقب تا اگر اورژانسی رفتیم دغدغه نداشته باشیم

سال گذشته این موقع یکی از دوستان سنگ به همراه یک کیک کوچولو و یک شاخه گل و یک کارت پستال به مناسبت ولادت امام زمان اومد جلوی در خونه, وقتی کیک و کارت پستال رو دیدم دلم شکست و گریه کردم, اون زمان داشتم بزرگترین کار زندگیم رو انجام میدادم و نتیجه اش برام خیلی مهم بود, همونجا نذر کردم که انشالله منم به خواستم برسم و سال بعد منم دوازده تا کیک با گل پخش کنم ,چند ماه بعد معجزه خدا رو دیدم, دیشب سنگ اوند دنبالم و رفتیم به جای 12 تا کیک یک کیلویی که فقط می تونستم به دوازده تا خانواده بدم,  شیرینی تر گرفتیم و پخش کردیم, میدونم که نذرم کیک بود و گل اما خوب خدا خودش فعلا در جریان امور هست و این نذر بر گردن من باقی میمونه و انشالله سال دیگه با خود آینه میریم دنبال سفارش و خریدش

انشالله که به حق همین روز عزیز مشکلات مالی همه حل بشه و هیچ مردی شرمنده خانواده اش نباشه, انشالله که همه منتظرا به زودی شیرینی دو خط موازی رو در زندگیشون با جان و دل احساس کنند, انشالله که همه مستاجرها به زودی صاحب خانه بشن, انشالله که همه نی نی ها سالم باشن و همه مسافر کوچولوها سالم و سر وقت به آغوش خانواده هاشون بیان, انشالله که همه مجردها بهترین شریک زندگیشون رو پیدا کنند, و خوشبخت بشن

بسپر دست خدا

چند سالی هست که مامان تند تند نیاز به دستشویی پیدا میکنه . چند وقت پیش بهمون یک متخصص کلیه و مجاری ادراری معرفی کردند و رفتیم پیشش که تشخیص داد مثانه عصبیه و نیازی به عمل نیست و نمیشه براش کاری کرد . یکی دو ماهی میشه که این حالت مامان بیشتر شده و روزی چند بار لباس هاش کثیف میشن. یکی از دوستان یک متخصص زنان معرفی کرد و رفتیم پیشش. که ایشون گفتند افتادگی مثانه است و باید عمل بشه . بین یک دو راهی تشخیصی گیر کردیم که بلاخره تصمیم گرفتم از دکتر  خودم وقت بگیرم و مامان رو ببرم پیشش. انشالله که با دارو خوب بشه و اگر خدای نکرده نیاز به عمل داشت عمل سبک با دوره نقاهت خیلی کوتاهی داشته باشه.




الان ساعت 16. تلگرام قطع شده . البته میگن سرور اصلیش مشکل داره و در ایران و اروپا اختلالل ایجاد کرده .باید فایلی رو حتما از این طریق می فرستادم . ایمیل نمیشه کرد . مجبور به نصب سروش و ایتا شدم . ایتا که هیچی. یک پیغام ساعت 12 فرستادم هنوز ارسال نشده . سروش که غوغا کرده . چند تا دونه عکس فرستادم که حجم کل عکس ها 20 کیلو بایت هم نمیشه هنوز نتونسته در 45 دقیقه گذشته  لود کنه . بعد میان و الکی در موردش تعریف و تمجید میکنند .