-
همه چیز تموم شد
یکشنبه 27 خرداد 1403 15:05
خونه عملا از دست رفت . واحد مارو به 3 نفر فروخته که ما نفر سوم بودیم . یکی از واحد ها رو به 21 نفر فروخته و الباقی واحد ها هم همینطور . گریه کردم با تمام وجود از ته دل . آتیش گرفتم . ماشین ها رفت ،طلا ها رفت ،پس انداز رفت تا به اون خونه برسیم و الان ما هستیم و صفر خودمون و قسط هایی که به خاطر بی شرف بودن کسی دیگه باید...
-
اردیبهشت ماه نامه
دوشنبه 24 اردیبهشت 1403 12:52
از اسفند ماه اونقدر مشکلات پشت سر هم بهمون هجوم آوردند که دیگه حالی برای نوشتن نبود و چند باری خواستم خداحافظ و حلالم کنیدی بنویسم و صفحه رو پاک کنم ولی حتی برای اون هم فرصتی پیش نمیومد و از طرفی اینجا رو با همه چیز و همه دوستانم دوست دارم از بعد از قضیه خونه سنگ آسیب روحی زیادی دید . کلا گوشه گیرتر، کم حرفتر و تا...
-
هر روز نوروزه
سهشنبه 28 فروردین 1403 08:21
تا الان دوبار رفتیم نمایش هر روز نوروزه با اجرای بی نظیر امیر حسین انصافی تئاتر کودک بهترین خوراک فرهنگی برای بچه هاست هر کی دوست داره میتونه بچه اش رو ببره و از دیدن این نمایش قشنگ هم کیف کنه و هم از ته دل بخنده ، رو،های پایانی اجراش هست و بلیط رو میشه از تیوال گرفت ، محل اجرا هم سالن کانون پرورش فکری در پارک لاله است
-
سلام فروردین
شنبه 25 فروردین 1403 16:37
اگه بگم اسفند برام خوب تموم نشد و فروردین هم خوب شروع نشد بیراه نیست از اسفند تا همین الان و همین لحظه بیشترش به بیماری آینه گذشت و چقدر سخته ببینی بچه ات داره درد میکشه و نمی تونی کاری کنی . اسفند با درد شکم که بیشتر کلیه رو نشون میداد شروع شد سونو و آزمایش خوب بود ولی دل درد خوب نمیشد و بلاخره با دارو، الان هرزگاهی...
-
به پایان آمد این سال
سهشنبه 29 اسفند 1402 23:54
حرف زیاد است و زمان کم اسفند پرهیاهو خدانگهدار سال نو مبارک
-
انسانم آرزوست
یکشنبه 15 بهمن 1402 17:27
داشت برف می بارید و زیر برف آهسته راه میرفتم . من از برف و بارون خوشم میاد وچتر بدست نمیگیرم . اگر لباسم کلاهی داشته باشه میکشم سرم و دستام رو داخل جیبم قرار میدم و کوله ام رو میندازم پشتم و آروم و شمرده در حال گوش دادن به آهنگ راه میرم ولی اینبار لباسم خانمانه بود یک کت رسمی بدون جیب و کلاه ،کفش پاشنه بلند ، کیف دستی...
-
زمستان همچنان بدون برف است
شنبه 30 دی 1402 12:59
زمستان حداقل در شهر ما همچنان بدون برف داره میگذره و این اصلا خوب نیست . متاسفانه سازنده خونه ای که خریداری کرده بودیم کلاه بردار از آب دراومد و متوجه شدیم که خونه رو به چند نفر دیگه هم فروخته . با اینکه کد رهگیری داشتیم . وکیل گرفتیم متوجه شدیم که املاکی هم با سازنده هم دست بودن و با تغییر دادن یک عدد انتهایی پلاک...
-
زمستان بدون برف آمد
سهشنبه 5 دی 1402 16:25
شب یلدا مثل اکثر سال ها خونه مامان اینا بودیم و باز هم زحمت کشیده بودند برای ما و برادرم اینا آجیل خریده بودند که موقع برگشت با خودمون آوردیم. پنجشنبه که از قضا شب یلداهم بود کلاس موسیقی آینه تعطیل شد و ما هم رفتیم برای آینه خرید لباس . از قیمت ها نگم که الان همه ازش خبر دارن ولی قیمت کفش بچه عجیب غریب رفته بود بالا ....
-
کلاس مجازی
دوشنبه 27 آذر 1402 18:27
کلاس های آنلاین مدارس هم عالمی دارند . تا اینجای سال تحصیلی تقریبا 6 جلسه مدرسه آینه مجازی بود و واقعا در پایان هر زنگ میگفتم خدا به معلم های پیش دبستانی و احتمالا اول دوم دبستان صبر بده و من خودم دبیرستان در مدرسه تدریس کردم . بچه های دبیرستان بزرگ هستند و نقش بازی می کنند ولی بچه های پیش دبستانی و اول دوم کوچولو...
-
ایکاش زود بگذرد این ایام
شنبه 18 آذر 1402 15:00
آینه آبله مرغان گرفته و داره اذیت میشه و از اینکه بابت خارش بدنش نمی تونم کاری براش کنم واقعا ناراحتم. از شدت خارش گریه میکنه ، البته دکتر دارو و شامپو داده ولی خب بنا به تجربه امان از خارش . هفته گذشته که مدارس مجازی بود و خدا رو شکر بدون غیبت همزمان هم سر کلاسش بود هم در حال استراحت . اما این هفته باید بمونه خونه ،...
-
چراغ قرمز پر حاشیه
یکشنبه 21 آبان 1402 11:42
دو تا خاطره چراغ قرمزی برای هفته گذشته بنویسم تا یادم نرفته پشت چراغ قرمز پسره اومد شیشه رو پاک کنه گفتم نکن پول همراهم نیست 500 گذاشت زیر برف پاک کن گفت خیلی گدایی با سنگ بیرون بودم. پشت چراغ قرمز پسره 14-15 ساله از سمت شاگرد که من نشسته بودم اومد شیشه پاک کنه گفتیم نکن آب ریخت رو شیشه و شیشه رو کثیف تر کرد گفتم عزیز...
-
آبان زیبای من سلام
دوشنبه 8 آبان 1402 10:09
اول یه خاطره بنویسم که یادم نره هفته گذشته تا آینه از در مدرسه اومد بیرون با یک حالت ناراحتی گفت مامان خانم معلمم می خواد منو اخراج کنه . اگر بهت زنگ زد بهش بگو آینه متاسف و شرمنده است و میگه دیگه این کار رو نمیکنم . تا شب هم همش پیگیر بود که خانم معلمم زنگ زدگفتی متاسفم که بلاجبار گفتم بله و شاد و راضی خوابید (...
-
برای تو 12 مهر پاییز آمد
شنبه 15 مهر 1402 19:38
منتظر روزی هستم که آینه آهنگ پاییز آمد در میان درختان لانه کرده کبوتر ... رو بنوازه و من باهاش همراهی کنم . پاییز فصل دوست داشتنی من . شب های آرام من سلام . پاییز برای من یعنی صدای خرد شدن برگ ها و نم بارون و یک لیوان شیر کاکائو گرم . 9 مهر با جشن غنچه ها شروع شد و اگر بگم اشک شوق از دیدن پسرم در لباس فرم مدرسه ریختم...
-
خاطرات مدرسه 1
شنبه 18 شهریور 1402 18:51
امروز رو با یک خبر خوب شروع کردم . خانم برادرم بعد از چندین سال تلاش و تدریس ارتقای شغلی خوبی گرفته . واقعا لایقش بود . کلاس های تابستانی مدرسه آینه تمام شد اسمش دوست یابی بود ولی تقریبا هیچ کدوم موفق به دوستیابی نشدند . به همدیگه مدام میگفتند دوستم دوستم اما اسم هم رو نمیدونستند . لباس فرم مدرسه شون هم قشنگه . چند تا...
-
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
شنبه 11 شهریور 1402 15:36
این مدت باز آروم شدم . آروم ترین خودم . کمتر حرف میزنم حتی کمتر میخندم . غرق در کتاب چهار اثر افلاطون شدم . یک بار تمام 4 جلد رو تموم کردم و اینبار هر بخش رو چندین بار میخونم و نکته برمیدارم . انگار فلسفه در همه جای زندگی یک معنا داره . در خیالم خودم رو یکی از شاگردان سقراط میکنم و از موعظه هاش استفاده میکنم . سال قبل...
-
اولین ها
چهارشنبه 1 شهریور 1402 14:08
و امروز رسما اولین جلسه مدرسه آقا پسر ما در مقطع پیش دبستانی کلید خورد . ساعت 8:30 دو تایی رفتیم و کلی دوست جدید بودند و بعد هم معاون آموزشی و معاون انضباطی و بعد هم معلم و کمک مربی صحبت کردند و کلا برای شروع فضای شادی بود . از هفته آینده هفته ای دوبار باید برند مدرسه . خدایا بابت همه چیز شکر
-
دوستی مترویی
یکشنبه 15 مرداد 1402 09:47
از چند ماه قبل تصمیم گرفتم که آینه رو در روز مشخص و ساعت معینی ببرم کتابخونه . مسیر رو با مترو میرفتیم و میریم . از همون روز اول با مادر و دختری همسفر شدیم که اونا هم در قطار بودند . اولین چیزی که از اونها توجه من و آینه رو جلب کرد کتاب بیر و مایکل آرونی بود که دست مادره بود و نشون میداد یا دارن میرن کلاس پیانو یا...
-
مادر گرو
شنبه 31 تیر 1402 10:52
سکانسی در انیمیشن من نفرت انگیز 1 وجود داره که بی شباهت به رفتار اطرافیان نیست گرو خاطرات کودکیش رو مرور میکنه و سه خاطره از تلاش هاش برای ساخت موشک رو به خاطر میاره . اولین بار با یک موشک کاغذی میاد پیش مادرش بار دوم با یک سازه ماکارونی موشکی و بار سوم با یک موشک آماده پرتاب . و در هر سه حالت واکنش مادرش فقط یک صداست...
-
اولین تجربه - 23 تیر ماه
سهشنبه 27 تیر 1402 14:18
جمعه اولین تجربه اجرای نیمه رسمی پیانو در مقابل جمعیت برای آینه بود . صبح به درخواست خودش اول رفتیم پیش آقا محمد( آرایشگری که همیشه میره) و موهاش رو سشوار کشید و خوشگل کرد . بعد رفتیم گل خریدیم یکی برای آینه که بعد از اجرا بهش بدیم و یک سبد هم برای قدردانی از استادش . بعد هم رفتیم به محل اجرا . تقریبا تمام هنرجوها در...
-
تجربیات آموزشی ۳
جمعه 23 تیر 1402 17:21
اسفند 1400 بود که تصمیم گرفتیم مهد ثبت نامش کنیم . در گشت و گذارهامون اسم یک کلاس توجهم رو به خودش جلب کرد . روپا . یک کلاس ورزشی مناسب بچه ها . در اینستا با همین نامسرچ کنید میاد روپا تحت نظر دکتر کرد عزیز . در یکی از شعبه ها ثبت نامش کردم و در طول 2 یا 3 ترمی که رفت یکی از بینظیر ترین کلاس ها بود . کلا هر کاری که تو...
-
تجربیات آموزشی 2
دوشنبه 19 تیر 1402 10:53
مدیر دپارتمان کودک خودش مربی بود و گفت ما در کلاس موسیقیمون چیزی واقعا به اسم آموزش موسیقی نداریم . قصه میخونیم مرتبط با قصه نقاشی یا کاردستی درست میکنیم و کلا ریتم و شعر تمرین میکنیم . شهریه اش هم به جاهای دیگه عالی بود . تنها مشکل دوری راه بود . دقیقا غرب تهران . و من برای یک کلاس یک ساعته زمان عصر نزدیک به 3 ساعت و...
-
تجربیات آموزشی 1
سهشنبه 13 تیر 1402 15:47
نزدیک به 2.5 سال هست که آینه کلاس موسیقی میره و الان با قطعیت میتونم بگم اگر خدا فرزند دیگه ای بهم بده تا 4.5 سالگیش سمت موسیقی و کلا کلاس نمیبرمش . من 2.5 سالگی آیینه رو در معروف ترین کلاس موسیقی تهران ثبت نام کردم و7 ماه بعد در حالیکه حتی دوست نداشت صدای تبلیغات تلویزیون رو بشنوه ازش خارج کردم . جلسه دوم مادری بابت...
-
از این بجران هم گذشتیم
شنبه 27 خرداد 1402 11:44
من در پست قبل از نگاه نوجوانی خودم دنیا رو نگاه کردم ولی حقیقتا دنیا از نگاه مادر ها جای ترسناک تری برای بچه هاست و به خاطر همین محدودیت هایی رو برای بچه ها تعریف میکنند . به عنوان یک مادر همین الان برای یک بچه 5 ساله محدودیت هایی تعریف کردم که میدونم در آینده به علت اون محدودیت ها از جانب پسرم بازخواست خواهم شد و می...
-
نوجوانی را در آغوش بگیر
چهارشنبه 17 خرداد 1402 14:53
چند وقت پیش در اینستا یک پست از یک روانشناس خارجی دیدم . یکی از تمرین هایی که برای مراقبت از خودمون میداد این بود . " چشماتون رو ببندید و برید تو اتاق دوران کودکی یا نوجوانی یا هر زمانی که میخواهید برید پیش خود زمانیتون بشینید و حرفی که دوست داشتید اون زمان بشنوید رو بهش بگید " در ابتدا شاید خنده دار باشه...
-
بحران 5 سالگی
دوشنبه 8 خرداد 1402 22:44
از بحران های 5 سالگی می تونم به کله شقی بیش از اندازه ، دهن به دهن شدن با بزرگترها ( توجیح های غیر منطقی و دلایل غیر منطقی در برابر توضیخات ما آوردن ) ، گریه و لجبازی زیاد ونهایتا تاکید بر اینکه من این همه سالمه ( 5 تا انگشت دستش رو نشون میده ) منو بوس نکیند منم کسی رو بوس نمیکنم هست . کلا این روزها همش عصبانی هست. با...
-
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
چهارشنبه 27 اردیبهشت 1402 09:41
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود و امروز پنج سال عاشقی و نفس کشیدن در هوایی که تو نفس میکشی . پسر گلم تولدت مبارک امسال برای آینه مفهوم تولد شکل گرفته بود و از فروردین ماه خودش محتوای تولدش رو با نقاشی برامون نشون داد . یک کیک با پنج تا شمع دو تا بادکنک و سه تا ریسه...
-
حیا
دوشنبه 28 فروردین 1402 11:46
عصر دیروز بعد از اینکه به آینه عصرونه دادم بردمش پارک لوکیشن : داخل پارک آینه :مامان بهم خوراکی بده من: پسرم الان خوردی بعد الان نمیشه خوراکی خورد بعضی از این دختر کوچولوها روزه هستند و مامان باباهاشون آوردند تو پارک که گرسنگی و تشنگی اذیتشون نکنه بازی کنند به احترام اونا شما هم بهتره خوراکی بخوری اما اگر تشنه بودی...
-
مروارید های باارزش
یکشنبه 27 فروردین 1402 11:40
دیروز برای آینه و خودم وقت دندون پزشکی گرفته بودم .دکتر دندون های آینه رو فلوراید زد و گفت یکی از دندون ها پوسیدگیش داره عمیق میشه ولی یکی سطحی هست . تقصیر خودم هست من برای آینه چون میدیدم بین دندون هاش فاصله هست نخ دندون نمیکشیدم ولی دکتر گفت اشتباه کردی دقیقا بین دندان ها پوسیدگی ایجاد شده . متاسفانه همکاری با این...
-
هر آنکس که شه نامه خوانی کند - چه مرد و چه زن پهلوانی کند
سهشنبه 15 فروردین 1402 13:11
اگر از سرماخوردگی که سنگ روز دوم بهش مبتلا شد و تا امروز هم ادامه داره بگذریم این عید یکی از بهترین تعطیلات بود . تا قبل از شروع ماه رمضان تداخلش با عید رو سخت میدونستم ولی عجیب راحت و آرامش بخش بود برام . هم مهمونی دادم هم مهمونی رفتم . هم روزه بودم و هم عجیب آرامش داشتم . تنها بدیش این بود که بر خلاف سال های قبل...
-
سال نو مبارک
دوشنبه 7 فروردین 1402 11:41
سال نو مبارک انشالله که این سال سرشار از شادی و آرامش و آرامش و آرامش و موفقیت و پیشرفت و ثروت زیاد و حلال و سلامتی باشه برای همه سال تحویل برای ما با خوردن کیک شروع شد . آینه گفت مگه جشن تولد سال جدید نیست و اینچنین بود که پدر و پسررفتند و کیک و بادکنک و کلاه تولد خریدند و کلاه رو گذاشتند رو سر کره زمین و تولد گرفتیم...