امروز رو با یک خبر خوب شروع کردم .
خانم برادرم بعد از چندین سال تلاش و تدریس ارتقای شغلی خوبی گرفته . واقعا لایقش بود .
کلاس های تابستانی مدرسه آینه تمام شد اسمش دوست یابی بود ولی تقریبا هیچ کدوم موفق به دوستیابی نشدند . به همدیگه مدام میگفتند دوستم دوستم اما اسم هم رو نمیدونستند . لباس فرم مدرسه شون هم قشنگه .
چند تا خاطره :
قلموهاش رو برده مدرسه و گم کرده بهش میگم چرا گم کردی ؟ میگه خودم یکیش رو گم کردم اون یکی رو دوستم . میگم کدوم دوستت میگه همون که لباس خرسی پوشیده بود . جلسه بعد که رفتم دنبالش داخل حیاط میگم کدوم دوستت بود میگه هر وقت لباس خرسیش رو بپوشه می شناسمش .
معاون انضباطی مدرسه آقا هستند و در همین چند جلسه کلی با بچه ها دوست شدند . هر روز صبح ها داخل حیاط میان و با بچه ها دست میدند و اسمشون رو میپرسن و یکی دوباری هم دنبال بازی کردند با بچه ها و بعد بچه ها رو به صف میکنند و میگن الان یک قطار هستید و سوت میزنن و بعد بچه ها میرن داخل کلاسشون . جلسه آخر آقای معاون در زمان ورود به مدرسه در حیاط نبودند و جالب بود که وقتی خانم مسئول دیگه ای اومدند بچه ها رو به صف کردند بچه ها گفتند چرا آقای معاون نیست تا سوت قطارمون رو بزنه و بنده خدا رو از جلسه کاری بیرون کشیدند تا بیاد پیش بچه ها و باهاشون دست بده و سلام علیک کنه و سوت بزنه و بگه قطار حرکت .
تو حیاط مدرسه یک گربه هست و یک خونه هم داره . بچه ها هم عاشق گربه شدند . یکی از مادرها اعتراض کردند گفتند این گربه سال قبل با وضعیت وحشتناکی از در اومد داخل . کوچیک بود و زخمی . بچه ها ی مدرسه اونقدر اجازه گرفتند و اومدند سراغ گربه و اونقدر گریه کردند که بلاخره یکی از بچه ها میگه ما سگمون رو میبریم دامپزشکی این رو هم ببریم . پدرش میاد و میبره دامپزشکی و درمان میشه و برمیگردونن مدرسه و الان شده گربه بهداشتی مدرسه . هر چقدر بچه ها کیف میکردند بعضی از مامانا از ته دل جیغ میکشیدند . کلا صحنه خنده داری بود . البته فقط همون روز اول بچه ها به گربه دست زدند و بعدش شد عادی . قانون هم دارن مثلا نمیتونن بهش غذا بدن . اجازه بغل کردن رو ندارن . بدرفتاری هم نباید باهاش بکنند .
سلام
از این دوستم دوستم گفتن ها توی بچهها زیاد دیدم
بیچاره آقای معاون تا آخر سال تحصیلی تبدیل به قطار شد
سلام
صاحب تجربه هستید و حرفتون صحیح
فقط سوت قطار رو میزنه ولی تا آخر سال رسما قطار شده