بحران 5 سالگی

از بحران های 5 سالگی می تونم به کله شقی بیش از اندازه ، دهن به دهن شدن با بزرگترها ( توجیح های غیر منطقی و دلایل غیر منطقی در برابر توضیخات ما آوردن ) ، گریه و لجبازی زیاد  ونهایتا تاکید بر اینکه من این همه سالمه ( 5 تا انگشت دستش رو نشون میده ) منو بوس نکیند منم کسی رو بوس نمیکنم هست .

کلا این روزها همش عصبانی هست. با داد صحبت میکنه . ده دقیقه خوبه یک ساعت بی حوصله . در یک کلام در حال حاضر یک کودک نوجوان گونه توی خونه داریم .

در طول این دو هفته، امروز اوج رفتارها و درگیری هاش بود.


نظرات 5 + ارسال نظر
سحر چهارشنبه 17 خرداد 1402 ساعت 14:37 http://senatorvakhanomesh.blogfa.com

این بحران ها تمومی نداره
از سنی به سنی دیگرخدارحم کنه بهم

برای من سخت ترینش تا الان یک سالگی و سخت تر از اون 5 سالگی هست .
کلا یه جور خاصی شده که با کلام کودکانه حرف های بزرگانه میزنه .
دیروز بهش میگم کمتر سرو صدا کن اینجا خونه ماست لونه و آشیونه ماست . میگه بزار اینقدر سالم بشه( انگشتاش رو نشونم میده و تا 10 میشمره ) میرم برای خودم یک لوله ( لونه) میخرم میرم تنهایی سر و صدا کنم

یه مادر سه‌شنبه 16 خرداد 1402 ساعت 13:11

خیلی عالی میشه اگه پست بذارید با اینکه خودم دبیرستان معاون هستم فکر میکردم دوران بلوغ دخترم رو میتونم باهاش به عنوان دوست باشم اما الان میبینم اینطور نیست از طرفی هم چون هنوز ابتدای کاره میخوام خودم رو اصلاح کنم .
ممنونم ازتون

من پست رو بنا به تجربه های خودم و چیزی که این روزها از برادرزاده نوجونم دیدم گذاشتم . امیدوارم بدردتون بخوره

یه مادر دوشنبه 15 خرداد 1402 ساعت 11:41

خانمی میشه کمک کنید با دختر نوجوانی که ۱۱سالگی پ ر ی شده و و اخلاقش با سال قبلش صد درصد فرق کرده چیکار کنیم مسواک به زور نمیزنه تو کارهای خونه کمک نمیکنه شلخته هست و بد اخلاق و اغلب اوقات با حرص و عصبانی هست ...

عزیزم من پسرم ۵ سالش هست و تجربه مادر و فرزندی دختر ۱۱ ساله نوجوان رو ندارم
اما اگر دختر داشتم در زمانی که پری شد ، مثل قدیمی ها از پدرش یا اعضای خانواده قائم نمیکردم البته دادار دودور هم نمیکردم اما براش خانوادگی بلاخص پدر رو طوری مدیریت میکردم که نشون بده از اینکه دخترش بزرگتر شده خوشحاله و درکش میکنه، بهش نگاه کودکانه نداشتم ، همین الان پسرم تا بهش چیزی رو مثل یک ماه قبل میگم سریع تاکید میکنه که من بزرگ شدم و ۵ سالم هست
اگر مایل باشید یک پست در مورد نوجوانی های خودم بزارم و در اکنجا هر کسی تجربه اش رو کامل کنه شاید شما هم به نتایجی برسید

Lili پنج‌شنبه 11 خرداد 1402 ساعت 08:39

ولی در این یک مثالی که عنوان کردید حق باهاشه ها
خب بدن خودشه الان تو این برهه دوست نداره بوسیده بشه یا کسیو ببوسه
اصلا هم غیر منطقی و لجبازی نیست به نظرم

اینکه صد البته ، در مورد بدنش خودش تصمیم گیرنده بوده و هست و حتی در مورد خیلی چیزها میتونه نظرش رو بده و اگر درست باشه قبول کنیم یا تعدیل کنیم
این مثال بود ، البته برای بچه ای که تا همین چند هفته قبل تا چشماشو باز میکرد و میپرید بغل مامانش و سلام صبح بخیر میکفت و کلی بوس میکرد الان این رفتار کاملا متضاد هست که بیشترش به خاطر بحران سنی هست

ماهش سه‌شنبه 9 خرداد 1402 ساعت 09:10 http://badeyedel.blogsky.com

سلام و درود
به این دلیل هست که باهوشه و خیلی می فهمه نوجوون بشه آروم میشه
البته این تجربه شخصی منه

استدلال ها و کل کل هاش داره جالب میشه و واقعا بعضی وقت ها میشه به حرف ها و کاراش ساعت ها خندید

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.