دو هفته پیش یکی از دوستان پایان نامه برادرش رو فرستاد که اینو ببین و بگو مشکلش کجاست منم بر حسب عادت فصل 3 و 4 رو نگاه کردم و دیدم مدل ریاضی و روش های حل و مقایسه ایش درسته . گفتم از دیدگاه من مشکلی نداره گفت نه داره قبول نمیکنه . منم فکر کردم استادش قبول نمیکنه گفتم با خودش صحبت کنه . دیروز باز زنگ زد و با ناله گفت هر کاری میکنیم رد میکنه . گفتم آخه چرا گفت نمیدونم همش تله پوله . گفتم آره اوضاع دانشگاه ها ریخته بهم . گفت دانشگاه نه هما نند جو . اونقدر قسم خورد که برو ببین گفتم باشه یوزر پس رو فرستاده رفتم دیدم 8 بار فرستاده و با درصدهای بالا رد شده . ازش پرسیدم چند درصد هستند گفت زیر 10 درصد . گفتم سعی میکنم . در اصلاح ها فقط کلمات رو چسبونده بود که اشکال نوشتاری هم گرفته بود . امروز از صبح نشستم سرش . البته خدا رو شکر امروز آینه تقریبا تا ظهر خواب بود و منم فرصت کافی داشتم . بیشترین ایراد رو فصل یک و دو داشت و یاد حرف استاد خودم افتادم که گفت فعل هات نباید گذشته نگر باشن . یکسری افعال رو عوض کردم و یکسری از کلمات رو و چند تا مورد رو که نمی تونستم واقعا تغییری بدم تبدیل به عکس کردم و براش فرستادم گفت خودت برام بزار . نیما اعصابش نمیکشه خوش خبری بهم بده . فرستادم و ساعت 4 رفتم ببینم نتیجه چی شد که دیدم با 8 درصد مورد قبول قرار گرفت . بهش زنگ زدم خبر دادم کلی خوشحال شد و تشکر کرد . بعد هم با خیال راحت نشست و یک دل سیر صحبت کرد اونقدر که آخرش گفتم ببین انگار افطار تو آماده است من برم چیزی درست کنم هنوز سبزی خوردن هم نداریم برم ببینم از این دسته کوچیکا پیدا میشه . خداحافظی کردیم . ساعت 7 بود که زنگ زد گفت آدرس خونتون رو میدی .گفتم چیکار داری گفت نیما میخواد برای تشکر چیزی برات بیاره . مامان شله زرد درست کرده میخواد براتون بیاره . ازم آدرس گرفت . ساعت 8:10 دقیقه بود که در زدند . سنگ برداشت گفت الان میام . پدر و پسر رفتند پایین و وقتی اومد دیدم دستش یک مشمباست . داخلش یک دفتر رنگ آمیزی . 18 هزار تومان پول( میزان پرداختیم به سایت) یک بسته سبزی خوردن حاضری پاک شده . یک بسته شکلات و یک کاسه شله زرد. بلافاصله با دوستم تماس گرفتم و تشکر کردم و گفتم به خاطر اینکه موهام خیس بود خودم پایین نرفتم از برادرتون هم تشکر کن اگر میدونستم خودش میاد حتما خودم میرفتم ( فکر کردم با پیک میخواد چیزی بفرسته)
من دوست های زیادی ندارم اگر هم بخوام راستش رو بگم کلا با فاطمه فقط صمیمی هستم و رفت و آمد داریم . اون هم الان بیشتر از یکسال هست که نه اومده و نه رفتم . حتی تلفنی هم شاید ماهی یکبار هم نتونیم با هم صحبت کنیم البته بعضی وقت ها هم هر روز حال همو میپرسیم بنا به شرایط فرق داره . الباقی مثل همین در حد همسایه و کلاس های آموزشی و دانشگاهی سلام علیکی هستیم . شده بیان چیزی ازم بگیرن یا ببرم بهشون بدم اما بشدت به حریم خصوصی احترام میزارم و حالا متاسفانه یا خوشبختانه علاقه ای به اینکه غریبه وارد فضای خونه ام بشه دوست ندارم اما اگر بهم نیازی داشته باشند یا کاری بخوان در صورت امکان نه نمیگم و انجام میدم و اگر بخواهیم دیداری داشته باشیم ترجیحا در بیرون در رستورانی پارکی کافه ای قرار میزاریم
منم دوستان زیادی ندارم و اصلا دوس ندارم بیان خونه م ،معاشرت بیشتر باهاشون توی پارک و بیرون خونه س . چقدر خوبه آدم قدرشناس اطرافمون باشه دست دوستتون درد نکنه
منم دوست صمیمی زیادی ندارم که هم خوبه و هم بد جز یکی که واقعا اگر طرز تفکر و به قولی دنیاش شبیه من نبود اصلا باهاش معاشرت نمیکردم
من که مسئولیت پایان نامه همسر رو نپذیرفتم و مجبور هست بیش از دو میلیون خرجش کنه واقعا حوصله تایپ و قر و فرش رو ندارم فقط کارهای ایران داک رو براش ردیف کردم می دونم پاور ارایه هم گردن خودمه.
من هم فقط یک دوست دارم که خونمون میاد اونم دیر به دیر . من با همکارام دوست ندارم در فضای خارج از محیط کار رفت و آمد داشته باشم و خیلی هاشون اینطور هستند .
همون کارهای ایرانداک کلی کار هست، واقعا پدر آدم در میاد
منم دوستم دیر به دیر میاد، بعد از ازدواج فکر کنم یک یا دوبار اومد واز زمان کرونا اصلا حتی بچه دار که شد با اینکه برای پسرم کادوی حسابی خریده بود ولی من نرفتم خونش و البته خودش هم درک داره و حتی از زمان کرونا به خاطر بارداری بعد بچه مطب نرفته و تعطیلش کرده چه بماند به رفت و آمد بامن. منم رفت و آمد با همکار رو حتی بیرون دوست ندارم،دو سه تایی هم که هستیم سالی یکبار در یک رستوران جمع میشیم که اون هم باز از هیلی قبل از کرونا اتفاق نیوفتاده
چه محتویات جالبی داشت اون بسته ای که براتون آوردن.
واقعا آدم وقتی واسه یکی کاری انجام میده و به ثمر میرسه حس خوب میگیره...مخصوصا اگر قدردان هم باشند. حالا نه که لزوما با موارد مادی. همین که بدونی متوجه شدن واسه اون کار زمان و فکری هزینه شده.
دقیقا،. همینکه درک کرده بودند که از وقت خودم و خانواده ام براشون صرف کردم کلی خوشحال شدم
راستی بابت اون پیام خصوصیت
واقعا از حرفهای برادرشوهر ناراحت شدم
احترام بزرگتر واجبه
یعنی چی این حرفها هر کسی اعتقادات خودشو داره
۱گه به ما از این حرفها بزنن شوهرم حتما میکشتشون شماها خیلی صبورین
من همیشه به صبرت غبطه خوردم
برادر شوهر نگفت خانمش گفت الباقی تایید میکردند همسر شما از اول خان داداش بود و پسر بزرگه،. اما همسر من....
صبر بعضی وقت ها قشنگ نیست باعث خودخوری میشه
منم زیاد اهل رفیق و دوست بازی و رفت و آمد دوستانه نیستم
دستت درد نکنه بانو که کمکشون کردی
منم دوست ندارم غریبه داخل فضا و حریم شخصیم بشه، حتی تایمی که کارگر میگیرم اجازه ورود به اتاق خواب ها رو نمیدم
دست شما درد نکنه واقعا کارهای پایان نامه اعصاب خورد کنه دست برادر دوستتون هم درد نکنه حداقل قدرشناس بودن
راجع به پاراگراف آخرتون چه جالب که دوست ندارین دوستاتون بیان خونه تون
واقعا اعصاب خورد کن، بلاخص اگر استاد درست راهنمایی نکنه،
برادرشون واقعا قدردان بودند
سالی یکبار یا دوبار نهایت با دوستان جمع میشیم رستوران یا کافه (دنگی دونگی) کلی میگیم و میخندیم و بر میگردیم