چند روز آخر هفته به زیارت و گردش در طبیعت و دیدار با دوستان قدیمی سپری شد . روز اربعین صبح زود رفتیم زیارت حضرت شاه عبدالعظیم . خیلی خیلی عالی بود و حس قشنگی داشت داستامون رو دادیم بهم و رو به ضریح برای همه دعا کردیم . یه جورایی هوای عاشقیمون عوض شده بود . دیگه سنگ و شیشه ای در میون نبود ما بودیم و خدا . ما بودیم و نجوا با خدا . هرزگاهی باید دل کند و به معبود رسید .
یک روز هم برای ناهار یک قرار دوستانه با بچه های دوران کارشناسی داشتم . 6 سالی میشد که همدیگرو ندیده بودیم . قرارمون تو کاخ گلستان بود . اولین بار بود که کاخ گلستان رو میدیدم . خیلی خیلی زیبا بود . با دوستان هم تا جاییکه میشد گفتیم و خندیدیم و قرار گذاشتیم که هر 6 ماه یکبار حداقل همدیگرو ببینیم . بعد از بازدید از کاخ , رفتیم برای خوردن ناهار . ناهار هم تو رستوران نایب بازار خوردیم و اونجا هم کلی بهمون خوش گذشت و عاقبت ساعت 5 از همدیگه جدا شدیم . خب شام هم مهمون بودیم و از طرفی سنگ هم خونه تنها بود . سریع خودم رو رسوندم خونه . می خواستم براش گل بخرم که یادم رفت . رسیدم ، دیدم قشنگ چایی دم کرده و منتظره تا با هم بخوریم . کلی از باغ گلستان براش تعریف کردم . عکس ها و فیلم ها رو نشون دادم . سنگ هم گفت خیلی خوشحالم که بهت خوش گذشته ، خوبه که هرزگاهی با دوستات بیرون بری . راستش یکی دو بار اوایل ازدواج من یا سنگ با دوستامون مجردی رفتیم بیرون ، تا اینکه یک روز سنگ پیشنهاد داد که با خانواده ها بریم و با همدیگه آشنا بشیم . الان ممکنه سالی یکبار با جمع دوستامون بصورت خانوادگی بریم بیرون . اما خب واقعا 6 سالی میشد که مجردی نرفته بودم و کلی حال و هوام رو عوض کرد . ازش عذرخواهی کردم و اون هم کلی ازم بابت گلی که نیتش رو کرده بودم تا بخرم و فراموش کردم تشکر کرد و بعد از خوندن نماز و جمع کردن خونه رفتیم مهمونی.
یک روز هم به تمییز کردن خونه و خرید و کارهای شخصی و کاریمون گذشت و این چنین بود که یک آخر هفته خوب و خوش رو سپری کردیم.
سلام خانومی خداروشکرکه خوش گذشته شادباشین الهی
سلام . امیدوارم که همه شاد باشن
سلام عزیزدلم
خوشحالم که بهت خوش گذشته
خوبه هر از چند گاهی با دوستان میری بیرون و حال و هوایی عوض میکنی
خوشبخت باشید خانومی
سلام ممنون .
خیای تو روحیه ام اثر گذاشت