دقیقا پانزده روز از بزرگترین تحول زندگیم میگذره. خدا رو شکر زایمان راحتی داشتم اما بعد از ترخیص مشکلاتم شروع شد . اولین و مهمترین مشکل پیدا شدن مجددا حملات آسم بود . ریه ام چنان عفونتی کرد که از شدت سرفه هام خلط ام خونی بود . ده روز تمام مجبور شدم ماسک بزنم و حسرت بوسیدن آینه موند تو دلم .دکتر برای روز دوم آزمایش زردی نوشته بود . با اون حال خرابم با سنگ رفتیم بیمارستان . البته مامان گفت بزار من و سنگ بریم اما دلم طاقت نمیاورد . ترجیح دادم خودم برم . در ضمن مشکلی بابت راه رفتن و درد بخیه نداشتم . از ترس اینکه مبادا با مصرف دارو توسط خودم مشکلی برای آینه پیش بیاد دارو هم مصرف نمیکردم و همین باعث میشد وضع ریه ام روز به روز بدتر بشه . در بیمارستان اول رفتیم و آزمایش زردی انجام شد و تا من به آینه شیر بدم سنگ رفت و گواهی ولادت رو گرفت . بعدش اصرار کرد که یه سر بریم اورژانس و ویزیت شو که مخالفت کردم . راستش مخالفتم به خاطر هزینه مالیش بود . گفتم ما دیروز ون همه پول دادیم و ترخیص شدیم الان الکی می خوان باز کلی ازمون بابت دو تا سرفه پول بگیرن و این بزرگترین اشتباهم بود . اومدیم بیرون و گفتم بریم پلی کلینیک ابوریحان که مال تامین اجتماعی هست . سنگ کمی غر زد سرم و منم همش میگفتم این همه پول بیمه میدیم بزار استفاده کنیم . در ضمن پزشک ، پزشکه . چه فرقی میکنه . رفتیم و پذیرش شدیم و رفتیم داخل اتاق پزشک . اول یک سوال در مورد کیپ شدن بینی آینه پرسیدم که گفت من بچه نگاه نمیکنم . بعد گفتم دو روز پیش زایمان کردم و اوضاع سینه و ریه ام بهم ریخته که گفت خانم من نمی تونم بهتون دارو بدم . بچه شیر میدین . خداحافظ. اومدم بیرون . نمی تونستم تو چشمای سنگ نگاه کنم . از طرفی همون لحظه هم یک حمله مزخرف آسم اومده بود سراغم و حالم بد بود . از اون طرف هم عوارض اسپاینال داشت خودش رو نشون میداد و دچار اسپاسم شدید عضلات گردن و کتف شده بود . شدیدااااا. طوری که از شدت درد گریه میکردم و فقط برای شیر دادن می تونستم کمی سرم رو تکون بدم . رسما مرگ رو جلوی چشام میدیدم . تنها چاره دردم استفاده از شیاف های مسکن بود . که دکتر گفته بود روزی یک عدد اما من تا روزی چهار تا هم استفاده میکردم تا حداقل درد اینو نداشته باشم . جواب آزمایش زردی هم 10.8 بود که گفتند بالاست ولی جای نگرانی نداره . شنبه یعنی روز سوم قرار بودآینه رو ببریم آزمایش غربالگری. چون خودم غربالگری هام رو رفته بودم نیلو ، تصمیم گرفتیم بریم نیلو . از اونجا هم سنگ می خواست بره ثبت احوال برای گرفتن شناسنامه و من رو هم بزاره خونه مادرش تا افطار اونجا باشیم و بعد از افطار برگردیم خونه مامانم . از اون روزای سخت بود درد گردن و سرفه های پی در پی یک طرف ، زخم شدن ناگهانی سینه ام از طرف دیگه نفسم رو برید . دچار شقاق سینه شده بودم . یکی به شدت متورم بود بطوری که دست آینه بهش می خورد گریه ام می گرفت و یک دیگه ام خون میومد . با درد شیر میدادم . اون شب تمام دردام از یادم رفت . یعنی داروی نیود که برای زخم سینه ام امتحان نکرده باشم . بیمارستان گفته بود چند قطره از شیر خودت رو بزن که افاقه نکرد . گفتند شیر خودت رو بدوش بزار کنار خامه ببنده اونو بزن جواب نداد. کرم های مختلف ایرانی و خارجی هیچ کدوم تاثیری نداشتند . ختمی دم کردم و سینه ام رو باهاش شستم انگار نه انگار. نایلون کشیدم روش . هر روشی که هر کی میگفت و جایی میخوندم امتحان کردم ولی جوابگو نبود . روز پنجم اواین نوبت ویزیت آینه بود . دکترش مرد بود و خجالت کشیدم در مورد سینه ام ازش سوال بپرسم . آینه 300 گرم از وزنش کم شده بود (با وزن 3600 به دنیا اومد) که دکتر گفت طبیعیه . صورتش کمی زرد شده بود که گفت چیز مهمی نیست . در این مدت هم مامانم مرتب بابت زردی آینه بهش ترنجبین و شیر خشت میداد که تاثیر گذار بود . خدا رو شکر همه چیز خوب بود که برگشت بهم گفت خانم شما آسم دارید . گفتم بله . گفت دارو مصرف میکنید گفتم به خاطر پسرم دکتر عمومی گفت نباید چیزی بخورید . گفت خانم حال شما به مراتب بدتر از این بچه است . این حجم از عفونتی که شما دارید و این طرز نفس کشیدنتون خطرناکه . برید داروهاتون رو بخورید و اسپری هاتون رو مصرف کنید فقط شریت و داروی خواب اور نخورید . هر چه زودتر هم به متخصص ریه تون مراجعه کنید . ممکنه عفونت به قلبتون بزنه . پرسیدم با این شرایط شیردهیم برای آینه مشکلی ایجاد نمیکنه گفت نه . اما یادتون باشه فقط و فقط با شیر خودتون تغذیه کنید . اومدیم بیرون و در اولین داروخانه سنگ رفت و اسپری ها و داروهای آسمم رو خرید و اون شب برای اولین بار تونستم یک خواب نسبتا راحت داشته باشم . نهمین روز از ساعت 2 شب آینه خوابید و هر کاری میکردیم بیدار نمیشد برای شیر تا ساعت 12 ظهر. خیلی ترسیده بودیم . دکتر گفته بود در حالت بیداری هر وقت شیر خواست بهش بدین و در خواب نهایتا 3 ساعت یکبار بیدارش کنید . در حالت خواب هم اصلا شیر نمی خورد . سریع آماده شدیم و رفتیم بیمارستان فوق تخصصی کودکان . اونقدر شلوغ بود که قیدش رو زدیم و رفتیم بیمارستان بهرامی. در تریاژ شر حال دادیم که بلافاصله قند خونش رو اندازه گرفتند که خدا رو شکر خوب بود بعد دکتر ویزیت کرد و گفت خانم شیرت کمه و شیر خشک بده . گفتم چقدر گفت بعد از هر 50 سی سی از شیر خودت 30 سی سی شیر خشک بده . گفتم سینه ام زخمه . نگاه کرد و گفت این خون داخل شیرت میشه موقع خوردن و طعمش رو عوض میکنه به خاطر همین دوست نداره بخوره . شیر خشک بده. اومدیم بیرون . اصلا دوست نداشتم بچه ام ب بسم الله شیر خشکی بشه . رفتیم داروخانه سنگ گفت : شیشه می خوام برات چیزی بخرم قول بده داد و بیداد راه نندازی. دیدم رفت و یک شیر دوش اونت خرید . از طرفی پای آینه سوخته بود و پماد کالاندولا جواب نداده بود . مسئول قسمت کودکان پماد ماستلا رو پیشنهاد داد که سنگ اون رو هم خرید . یکم غر زدم که چرا بابت پماد این همه پول الکی دادی اما بعدش با یکبار استفاده معجزه اش رو دیدم . شیر خشک هم می خواستیم ببلاک بگیریم که مسئولش گفت چون کمی شیرینه بعدا شیر خودتون رو نمی خوره و نان گرفتیم .اون شب برای اولین بار از شیر دوش استفاده کردم . به خاطر زخم سینه ام کمی درد داشت اما وقتی دیدم 80 سی سی شیر اومد خوشحال شدم . شاید بعد از چند روز بود که میدیدم آینه با چه ولع و ملچ ملوچی داره اون شیر رو می خوره . کارم دیگه در اومده بود اوقات فراغت در حال شیر دوشی بودم . البته سینه خودم رو هم میدادم تا یادش نره . بلاخره روز دهم رسید و رفتیم یک سبد گل خوشگل گرفتیم و رفتیم مطب هم برای تشکر از دکتر و هم کشیدن بخیه هام . بهمون مجددا تبریک گفت و بخیه رو کشیدو آینه رو نگاه کرد و گفت چقدر شبیه خودته . خانواده سنگ معتقد هستند آینه شبیه برادرمه و خانواده من میگن شبیه سنگه . فقط دکتر و خود سنگ گفتند که شبیه منه . بعدش هم اومدیم افطار خونه مامانم و بعد از شام لوازمم رو جمع کردم و رفتیم تا اولین شب سه نفره بودن در خونه خودمون رو تجربه کنیم . در ضمن از دکترم در مورد زخم سینه ام پرسیدم گفت بعد از هر بار شیردهی با آب بشور و خوب خشک کن واز هیچ پمادی هم استفاده نکن ، زخم باید خشک بمونه تا خوب بشه. عجیب این روش بلافاصله جواب داد و در دو روز خوب شد . اوضاع ریه ام هم روز به روز به لطف خدا بهتر شد و الان دیگه ماسک رو کنار گذاشتم و هرزگاهی پسرک رو بوسکی میکنم.
اقوام هم جسته گریخته میان برای دیدن آینه . دارم نظم پیدا میکنم . شاید دو روز اول سخت بود اما خدا رو شکر الان برنامه ام تا حدودی اومده دستم
انشالله که این روزها به مراتب شیرین تر و قشنگ تر نصیب همه منتظرا بشه .
ای جانممممممم
چقدر قشنگهههه مامان شدن
خداروشکر خوبی
مواظب خودتو پسر ماهت باش
ممنون
شما هم مواظب فندوقی باش
من فکر می کنم روز اول باید مامانت یا مادر همسر یا یه زن باتجربه پیشت می بود که شیر خوردن صحیح رو هم به شما یاد می داد هم به نینی. خیلی این قضیه تو تداوم شیردهی و زخم نشدن سینه و یادگیری بچه موثره. همون ساعات اولیه هم مهمه. من مادرم و مادرشوهرم دقیقا نیم ساعت بعد از زایمانم هر دو کمکم کردن که سینه رو درست بذاریم دهن بچه و بعد از نیم ساعت تلاش بالاخره یاد گرفت. شیر خورد و من بعد از اون نیم ساعت هیچ وقت مشکل پیدا نکردم تو اینکه سینه رو غلط می گیره یا درست. دخترم دهنش خیلی کوچولو بود و من نگران بودم بابت این موضوع ولی خوشبختانه یاد گرفت خوب بخوره. الانم آروم آروم شیشه رو بذار کنار بذار خودش مک زدن رو یاد بگیره چون شیر از سینه خوردن سختتره بچه ها ممکنه دیگه زیر بار مک زدن نرن و این اذیتت می کنه
روز اول در بیمارستان مسئول شیردهی بخش نوزادان اومد و کلی آموزش داد, من یاد گرفتم اما پسرک انچنان علاقه ای به درست قراردادن سینه در دهانش نداره
شیشه هم الان قطع کردم و فقط مواقعی که بیرون میریم از شیشه استفاده میکنم, دوازده ساعت بی تابی کرد, ولی بلاخره سینه خودم رو گرفت
به نام خدا ، سلام
چهل روز اول واقعا روزای سختی هستن ، آدم احساس گیجی و سردرگمی بدی داره ولی بعدش هم بچه و هم خودت روی روال میوفتی ، راستی نگفتی آیینه را بردی اکو قلب ؟ نتیجه اش چی شد ؟ نگرانتون بودم
سلام
همه میگن بعد از چهل روزگی به روال میوفته
اکو مجددا وقت گرفتیم, 20 خرداد باید بریم, لطف داری که جویای حالش شدی عزیز دلم
سلام امروز از صبح یادت بودم نگو اینجا نوشته بودی. روزهای خیلی سخت گذشته و خوشحالم که حالا خوبی تو زایمان قبلی ام وقتی مادرم از خونمون رفت روز بعدش چون به حضورش عادت کرده بودم زدم زیر گریه ...
فقط زمان می تونه همه چیز رو حل کنه و این ما هستیم که باید صبور باشیم امیدوارم بیماری و غم ازتون دور باشه به پای هم عشق رو تجربه کنید .
منم بعد از ده روز که اومدم خونمون کمی سردرگم بودم, هر چند که واقعا نیاز داشتم برگردم خونم
واقعا نیاز به زمان داره که کمی بتونم با پسر کوچولو و شب بیداری ها کنار بیام
خداروشکر زخم سینه ات خوب شد
شیردوش اوایل خیلی خوبه و به کار میاد ولی کم کم سعی کن بیشتر شیر از سینه بخوره
الان داره ترکیبی می خوره, هر چند که چند روزی با گرفتن سینه شدید مشکل پیدا کرد و باب میلش نبود
سلام عزیزم
چ روزهتییگذشته بهت
خدارو شکرسختش گذشته و افتادین تو بخش شیرین.
سلام, ممنون
ای جانم واقعا روزای سختی بوده خداروشکر که گڌشتن،پس پمادا اثرنکرد؟شستن و خشک کردن بهترین روش؟مرسی تجربیاتت در اختیارمون می زاری،انشاالله روزاتون پراز عشق ادامه پیداکنه شااد و سلامت درکنارهم
راستی چرا همسرمی ترسه از دست تو بره خرید وسیله و پماد...؟
سلام عزیزم
پماد برای من اثر نکرد, شاید در دیگران جواب بده, ولقعا شستن و خشک نگهداشتنش برای من معجزه کرد
همسر من خریدای الکی زیاد میکنه, به خاطر همین بعضی وقت ها صدام درمیاد, وگرنه ترسی نداره
اخ اخ چقدر بهت سخت گذشت چه خوبه که اینجا گفتی از راه کارهات
امیدوارم روز به روز بهتر شی و کنار گل پسرت خوش بگذرونید
یه سوال خ ش من که سزارین کرد بخیه هاش جذبی بودن !من میرم مطب دکترم کسایی که فارغ شدن میان بخیه بکشن ،چرا دکتر خ ش جذبی زد اما دکتر من نزده !
ممنون عزیزم
نحوه بخیه بیشتر به نظر دکتر ربط داره, دکتر منم با جذبی مخالف بود, دلایل خاص خودشون رو دارن, منم از دکترم خواستم جذبی بزنه اما گفت کشیدنی بهتره
خدایا. ماه اول انصافا آدم با خاک یکسان میشه هر کسی به طریقی
من دخترم زردی گرفت روز پنجم، روز ششم تا هشتم بیمارستان خوابید. بدبخت شدم رسما. یک ماه هم زردیش دوزاده بود، خیلی اذیت شدیم
دختر من وقتی مزه کرد شیرم بهش، دیگه شیرخشک نخورد
نگران نباش، مهم سلامتی بچه است یه وقت سوتغذیه نگیره، زخمت خوب بشه تو رو ول نمیکنه بره سراغ شیرخشک
ماه اول یه جورایی قلق گیری با نی نی هست و خیلی خیلی سخت میگذره بلاخص اگر کمک هم نداشته باشی,
پسر منم شیر خشک رو پس زد در این مدت شاید فقط 60 سی سی شیر خشک خورد, الان بیشتر شیر دوشیده خودم رو می خوره
شیشه جون منم دعا می کنم این روزای سه نفره تون با سلامتی وباآسونی عشق کنید ومرسی برای دعاهای قشنگ آخر هر نوشته ات
ممنون عزیزم