هفته گذشته با حجم کاری بالا گذشت. سنگ ساعت 6 میرفت و من هم ساعت 9 با آینه میرفتم دفتر و سنگ کارها رو میسپرد به من و خودش میرفت دنبال کارهای دیگه اش و مامان پسری تا ساعت 5 کار میکردیم و اون وسط مسطا بازی میکردیم و چرتکی میزدیم. یکی از اتاق های کوچک رو فرش انداختیم به عنوان نمازخونه و اون روز اون اتاق در اختیار ما بود.سه شنبه شب باز از شدت استرس و فشار کاری حال سنگ بد شد و دوباره شال و کلاه کردیم و رفتیم دکتر و باز سرم و آمپول . وقتی برگشتیم خونه سنگ خوابید و منم کمی کارهای عقب افتاده رو انجام دادم و خوابیدم . چهارشنبه کارها رو از خونه پیگیری کردیم و خدا رو شکر تا ساعت 4 تموم شد و ناهار خوردیم و خوابیدیم . پنجشنبه روز مهمی بود و خروجی این یک هفته کار فشرده نمایان میشد . صبح سنگ رو رسوندم به جایی که می خواست بره و من و آینه رفتیم خونه مامانم و صبحانه خوردیم و من رفتم فیزیوتراپی.بعد از تموم شدن کارم با سنگ تماس گرفتم که دیدم خیلی ناراحته و گفت جلسه به خاطر به حد نصاب نرسیدن تشکیل نشد و کنسل شد و در واقع همه چیز پر. صداش اونقدر بغض آلود بود که دلم براش سوخت . الان نزدیک دو ماه بود داشت برای این روز تلاش میکرد و این دو هفته هم تمام انرژی خودش رو گذاشته بود . میدونستم به تنهایی نیاز داره . دیگه باهاش تماس نگرفتم . برگشتم خونه مامان و به آینه شیر دادم و باز کمی شیر دوشیدم و رفتم آرایشگاه . اونجا به سنگ اس ام اس فرستادم که بیرونم . نیم ساعت بعد زنگ زد و گفت میتونی بیایی دنبالم . رفتم و تو ماشین کمی در مورد اتفاق امروز صحبت کردیم و برگشتیم خونه مادرم .تا ساعت 6 اونجا بودیم و بعدش رفتیم بلاخره صندلی غذا برای آینه خریدیم و رفتیم زیر اون بارون قشنگ بستنی خوردیم و برگشتیم خونه . جمعه صبح حال سنگ خدا رو شکر خوب خوب بود و ساعت 8 شال و کلاه کردیم و رفتیم پارک نهج البلاغه و تصمیم گرفتیم من بعد جمعه ها برای صبحانه بریم پارک چون واقعا هوای پاییز یه چیز دیگه است . ناهار هم خونه مادر سنگ بودیم . رفتیم اونجا و شب هم رفتیم نمایشگاه خواهر سنگ و چون نزدیک پارک ملت بود یک پیاده روی هم اونجا کردیم و ساعت 11 برگشتیم خونه .
هنوز نتونستم کلاس های بیمه رو برم و قرار شد از آبان ماه برم . اوضاع دستم بهتر از قبل شده و خدا رو شکر دیگه خواب نمیره و دردش هم 80% کمتر شده . دلم عجیب یک کوچولوی دیگه می خواد . آبان سال گذشته روز تولدم از خدا خواستم که سال بعد چهار نفره شمع تولدم رو فوت کنم اما میدونم که این فقط و فقط یک خواب و خیاله . از تنها موندن آینه بشدت میترسم و با توجه به سنم نهایتا تا پایان امسال تصمیم گیری قاطع در مورد بچه بعدی خواهم کرد . البته هر چی خدا بخواد همان میشود. هنوز خونریزیم خوب نشده. همه آزمایشات و معاینات و سونوگرافی ها هم سالم و خوب بودند . آینه آقا تر شده و ماشالله دیگه چهردست و پا کل خونه رو طی میکنه . بصورت عجیبی بازی با عروسک ها رو دوست داره و کل خونه پر از ریخ و پاش اسباب بازی هاست . انشالله که خونه همه از این ریخت و پاشا باشه
سلام اول به آینه چهاردست و پا رو این کوچولو خیلی عجله داره برای بزرگ شدن .
حالا سلام به خودت همچین گفتی سنم بالا میره گفتم چهل رو قراره رد کنی هنوز جوونی ولی بچه به نطر من یا باید با فاصله باشه یا دقیقا پشت سرهم دو بچه با فاصله سه چهارسال برای من یکی که سخت بود .
سلام,عجیب عجله داره
نمیشه منکر رابطه مستقیم حال و حوصله با سن شد,همیشه فکر میکردم که در سی سالگی دو تا بچه خواهم داشت,یکی سه ساله یکی یک سالهساله, اما همش خواب و خیال بود, شاید خیلی ها در سن من تازه دارن ازدواج میکنند ولی من بیست و سه سالگی ازدواج کردم و شاید نه سال تعلل در بچه داشتن زیاد قابل قبول نباشه و حتی از ایده آل خودمم دور باشه,لعنت بر کسی که وضعیت رو چنین کرد که جوان هامون از ازدواج و بچه داشتن بترسن,هر چند که با جان و دل میگم و نعتقدم روزی رو خدا میده
ممنون عزیزم
پیگیری می کنم.
خواهش میکنم
ایشالا تا دو سه ماه دیگه خونریزیت هم بند میاد و اصولی میشه. منتها اگه اقدام به نی نی خواستی بکنی حتما فریتین و هموگلوبین، ویتامین دی، کلسیم رو آزمایش بده و قبلش طبق دستور پزشک زنان قرص بخور که کمبود نداشته باشه بدنت
دکتر که به من گفت صبر کن تا دو سالگیش می گفت بدنت نه ماه کاهش مواد مغذی داشته و حداقل دو سال طول می کشه تا دوباره برگردی سر نقطه ی اول . تاکید داشت زمان بدم به بدنم تا ترمیم بشه بعد وارد دوره ی نه ماهه بعدی بشم.
سر خود اقدام نخواهم کرد,حتما میرم دکتر
از الان هم کلیسیم و د3 میخورم
سلام عزیزم
انشالله که همه مشکلات ختم به خیر شن
شیشه جان، امکانشو داری ادرس مرکزی که فیزیوتراپی می کنی بدی؟ من برای اون بخش طب سوزنی می خوام.
یا جای دیگه اگه می شناسی. (باز اگر امکانش نبود، اصرار نمی کنم، خر جور راحتین،عمل کنین.)
اخ که این گیگیلی ها، دلبری می کنن واسه ادم.
سلام
فیزیوتراپی سرو نقره ای, در اینترنت سرچ کنید اسمش میاد, در سعادت آباد خیابان سرو غربی
اما مادرم دو سال پیش میرفت طب سوزنی, مرکز درد پردیس اون زمان خیابون مطهری بود ,ا نجا دکتر تخصص دیده طب سوزنی داشت ,
جایی که من میرم فیزیوتراپی اما برای من یک جلسه نیدل زد,سوزن هاش رو هم روی میزش دیدم چندباری
خونریزی من هم تا شش ماه مدام بود. یهو از خواب بیدار می شدم یا وسط شیر دادن بچه می دیدم وضع خرابه. مدام تو حموم بودم برا غسل و نماز. کلافه شدم. منتها غذا خور شد از چهار ماهگی از روزی یه نوک قاشق حریره تا یه قاشق غذاخوری و از شش ماهگی دیگه شیردهی کم شد و بعد خونریزی تموم شد. احتمالا مشکل من رو داری. حتی من تا تست سرطان رحم هم پیش رفتم. آزمایش خون دادم. اونیکه تست می گرفت استرس گرفته بود می گفت چرا اینو برات نوشتن.
دکتر هم به من گفت با شروع غذای کمکی خونریزیت کمتر میشه,منم برای نماز مدام میرم حمام تا غسل کنم و همین باعث شده پوستم خشک بشه و مدام در حال لوسیون ردن و چرب کردنش هستم
مگه از من بزرگتری؟
منم سال دیگه می خوام دومی رو اقدام کنم. با دکتر زنان مشورت کردم گفت بابت 35 ساله شدنت عجله نکن. از شیر بگیرش. سه ماه بعد از اینکه از شیر گرفتیش حتما کلسیم و آهن و فولیک اسید بخور(البته قبلش یه آزمایش باید بدم اگه کسری دارم اونم حل بشه) بعد اقدام کن. با این تفاسیر خرداد احتمالا اقدام کنم. تا اون موقع دخترمم از پوشک می گیرم ان شاا...
با این حساب یا همسن هستیم یا یکی دو سالی من کوچکترم .
مشکل فعلی و اساسی من خونریزیم محسوب میشه که هیچ دلیلی براش پیدا نشد . دکتر به من هم میگه حداقل تا دوسالگی پسرت صبرکن خیلی کوچیکه که بخوای از شیر بگیریش. اما تا اونجایی که ترجیح خودمه نهایت تا یک سالگی بهش شیر میدم و یواش یواش غذا رو جایگزین خواهم کرد و شیر رو کم میکنم . البته فعلا در حد حرفه باید دید اون زمان چی پیش میاد
شیشه جونم خدا هم همسر و پسر ماهتو برات حفظ کنه
پس خواهر جن اگه قصد دوباره مادر شدن داری سریعتر خونریزیتو خوب کن تا خدایی نکرده برات مشکل کمخونی و اینها پیش نیاد
و سریع اقدام کم اتفاقا من معتقدم کسی اگه بخواد دوتا بچه داشته باشه باشه پشت سر هم باشن عالیه تا مشغول کار و درگیری بیرون خونه نشدی خواهر جان بچه هاتو بزرگ کن و بعد برو سراغ کارو بار بیرونی که خیلی ادمو درگیر میکنه
موفق باشی
ممنون شیرین عزیز
خیلی درگیر درمان خونریزیم هستم اما هیچ نتیجه ای نگرفتم . دکتر گفت قرص شیردهی بخورم اما اون هم جواب نداد . خدا رو شکر مشکل کم خونی در آزمایش ماه قبلم نداشتم ولی دکتر گفت باید قرص آهن رو بخوری . تا این حالت هم برطرف نشه و چند ماهی بصورت مرتب در نیاد باید صبر کرد . برام کار بیرون چون مال خودمه اصلا سخت نیست . الان هم چون داخل خونه کارهام رو انجام میدم به یک نظم رسیدم . اگر اصرار دارم که پشت سر هم باشه و نهایت تا آخر امسال به خاطر اینکه معتقدم تا یک سنی آدم میتونه کیفیت تربیتی داشته باشه
انشاا... هر چی خیر و صلاحه واستون پیش بیاد...
چقدر نوشته هاتون رو دوست دارم..
این روزا همش با خودم فکر میکنم کاش جای دیگه ای به دنیا میومدم که به خاطر مشکلات این مملکت لعنتی انقدر حسرت مادر شدن نداشته باشم... دیروز سر بچه دار شدن با همسری دعوامون شد.. خنده داره ولی تو این یه سال و نیم اولین دعوامون سر بچه بود... بهم گفت نمیدونیم آینده و آخر و عاقبت خودمون چی میشه اون وقت بچه دار بشیم..؟؟؟ خدا رو شکر وضع بدی نداریم کار خونه ماشین... ولی خب خیلی از آینده میترسه...
انشالله که برای همه هر چیز که خیره و خدا می خواد پیش بیاد
لطف داری
منم یک زمانی همین تفکر رو داشتم .آینده ؟؟؟؟ ولی واقعیت اینه که وضع فعلی از زمان جنگ که بدتر نیست . خدا انسان رو طوری خلق کرده که همیشه امیدواره . اصلا چون به بخشش خدا امیدواریم هرزگاهی یادمون میره و فریب می خوریم و گناه میکنیم . پس چرا به آینده امیدوار نباشیم . آیا همه چیز زندگی رو قیمت دلار و طلا داره سپری میشه ؟ تاثیر داره قبول اما واقعا امروزتون از هفته گذشتتون قشنگ تر نیست .
یادمون باشه آینده رو خودمون رقم میزنیم . توکلمون باید به خدا باشه . وقتی پوشک کمیاب و گرون شد خیلی ناراحت بودم همسرم گفت درست میشه . خریدیم .با قیمت بیشتر از قبل . ولی باور کن اون مابه التفاوت قیمت در زندگیمون تاثیر نذاشت . چون خدا رسوند . خدا حواسش به همه چی هست