یادش بخیر

مامان رو بردم دکتر قلبش ،براش سی تی آنژیو نوشت . گفت بهترین جا هم بیمارستان جم هستش. برای هفته آینده وقت گرفتم .انشالله که همه پدر و مادرها سالم و سلامت باشن و سایه شون بر سر بچه ها و زندگیشون مستدام.

دیشب موضوعی رو برای سنگ اعتراف کردم که وسط خیابون ترمز زد و گفت واقعا . بعد کلی نصیحت کرد و تا خونه هم خندید و هم کلی غر زد

پدر من خیلی رو داشتن گواهینامه حساس بود و از اونجایی که مامانم رانندگی دوست نداشت و آموزش پذیر در زمینه رانندگی نبود تمام دلخوشیش یاد دادن رانندگی به من و برادرم بود و به خاطر همین همون 18-19 سالگی گواهینامه گرفتم . یادمه روزی که گواهینامه رو گرفتم منو برداشت و برد اتوبان قم و اونجا گفت لاین 2 سرعت 90 تا بین خطوط حرکت میکنی و چقدر اون روز چیز یاد گرفتم . بهم لاستیک عوض کردن و بنزین زدن یاد داد و گفت اما یادت باشه زیاد خوب نیست یک خانم پمپ بنزین پیاده بشه بنزین بزنه . بگو برات بزنن نهایتا پولش رو بده .

سال 94 ماشین رو فروخته بودیم و  بی ماشینی حوصله ام رو سر برده بود . سنگ داشت میرفت سمت صادقیه گفت تو هم بیا . رفتیم و از پدرش ماشین رو گرفت . اون زمان پدر سنگ یک پراید داشت که از سنگ بیشتر دوسش داشت و با کلی  نگرانی از اینکه مبادا خط و خشی روش بیفته داد به سنگ . رفتیم و رسیدیم دیدیم اصلا جاپارک نیست .سنگ گفت من دو ساعت کار دارم شما هم می خواستی بری سمت منیریه ماشین دست شما دو ساعت بعد بیا . قند تو دلم آب شد و پریدم فرمون رو گرفتم و رفتم و انداختم تو چمران و در شلوغی و پیدا نکردن راه دررو دیدم دارم داخل تونل توحید میشم و چراغ زرد باک بنزین روشن شد . از قبل می دونستم که اگه چراغ زرد روشن بشه نزدیک 20-30 کیلومتر میره و جای نگرانی نیست که دیدم بلافاصله چشمک زن شد . از اونجایی که پدر سنگ فقط ماشینش رو دوست داشت اما اصلا بهش نمی رسید دلم شور افتاد نکنه در این ترافیک داخل تونل بنزین تموم کنم . با خودم گفتم بهترین راه حل اینه که ماشین رو خاموش کنم و چون سراشیبیه دنده رو بزارم رو خلاص و خودش بره . از ما این حرکت و به یکباره دیدم ترمز خالی میکنه و نمیگیره . ماشین خاموش. هر چقدر سوییچ رو میچرخوندم روشن نمیشد و داشتم به ماشین جلویی میخوردم که با هزار بدبختی با ترمز دستی ماشین رو نگه داشتم . البته سپر به سپر هم شدیم . ماشین جلویی یک mvm بود یک آقایی پیاده شد و اومد سمت من و من فقط تونستم شیشه رو بکشم پایین . یک نگاهی به من انداخت وگفت مگه کوری و وقتی دید دارم میلرزم گفت برو دعا کن چیزی نشد. دست و پام  میلرزید و نمی تونستم کلاج بگیرم و با دنده یک در اون شلوغی دم به دم خاموش میکردم . و در همون حال فکر میکردم اگه پدر شوهرم بدونه سنگ ماشینو داده دست من چی میشه ، اگه سنگ بفهمه این اتفاق افتاده چی میشه . اگه بابام بدونه چی میشه . بلاخره بعد از چند دقیقه به اعصابم مسلط شدم و درست رانندگی کردم و از تونل اومدم بیرون و دور زدم و رفتم دنبال سنگ اما تا دیروز چیزی بهش نگفته بودم . وقتی رسیدم خونه کامپیوتر رو روشن کردم و علت ترمز نگرفتن و سرچ کردم که متوجه شدم در سراشیبی اگه ماشین خاموش باشه و دنده خلاص سیستم ترمز بیشتر ماشین ها عمل نمیکنه . دیشب وقتی سنگ شنید گفت یعنی تو نمی دونستی گفتم تا اون زمان نه .گفت شیشه شانس آوردی تا الان چیزی به بابام نگفتی وگرنه هر اتفاقی بعد از اون برای ماشین میوفتاد میگفت از روزی که شیشه ماشین رو برده اینطوری شده . و بچه فضول بی ظرفیت همون لحظه جلوی چشمم زنگ زد به بابام و ماجرا رو با خنده گفت و امروز صبح علی الطلوع بابا زنگ زده و کلی دعوا و نصیحت که چرا بی اجازه ماشین پدر سنگ رو برداشتی و چرا ماشین خاموش رو در سراشیبی از دنده در آوردی و مگه صدبار نگفتم خانما حتی اگه بنزین نداشته باشن ماشین خاموش نمیکنند و .... البته چند باری رو بلاجبار و حسب نیاز فوری ماشین پدر سنگ رو با اجازه خودش گرفتم و بردم . الان اون پراید خوشگله فقط یاد و خاطره اش برای هممون مونده و ماشین جدیده رو فعلا دست هیچ کس نمیده


نظرات 5 + ارسال نظر
گندم جمعه 23 آذر 1397 ساعت 10:09

من که گواهینامه ندارم و از استرسش دورم
امیدوارم مادرتون خوب خوب باشن
روزهای اول عقدمون بود و خونه مامان پر از مهمون همسرم دم در بود و صدام زد گفت بیا تو ماشین داداشم صحبت کنیم منم با چادر رنگی و دمپایی نشستم تو ماشین که گاز ماشین رو گرفت جیغ و داد و خنده که آبروم رفت با این سر و شکل که تو شهر چرخی زدیم و برگشتیم بعد به مامانم گفت که دخترتون رو با چادر رنگی تو شهر چرخوندم مامانم خندید و گفت دقیقا همین اتفاق برای او هم افتاده

دختر کو ندارد نشان از مادر
کلی خندیدم
خدا هنیشه لبتون رو خندون و دلتون رو گرم و زندگی تون رو شیرین کنه
گواهینامه هم برید,بگیرید,یه وقتایی لازم میشه

شیرین یکشنبه 18 آذر 1397 ساعت 10:40 http://khateraha95.blogfa.com/

وای من فکر کردم من فقط تو رانندگی فاجعه میافریدم

باران شنبه 17 آذر 1397 ساعت 13:23 http://baranoali.blogfa.com

سلام عزیزم
با همه وجود برای سلامتی مادر عزیزت دعا میکنم. خدا همه پدر و مادرها رو برای فرزندانشون حفظ کنه.... آمین

وووووی خدا رو شکر که تونستی بعد از اون استرس خونسردیت رو حفظ کنی و اتفاقی نیافتاد.
از اینکه همسرت اینقدر زود به پدرت موضوع رو گفت کلی خندیدم. خدا حفظتون کنه برای هم

سلام, ممنون
خدا مادرتون رورو قرین رحمت کنه
خدا رو شکر مدیریت بحرانم خوبه و زود میتونم خودم رو جمع کنم
همسر من کلا آلو تو دهنش خیس نمی خوره,سوتی های منو در کسری از ثانیه جلوی چشم خودم به پدر و مادرم میگه

دل آرام پنج‌شنبه 15 آذر 1397 ساعت 16:40

باورشون نمی شد. چون من خودم ماشین داشتم، فکر می کردن عقده ی ماشین دارم، برادرا الکی میگن

خانواده جالب و عجیبی هستند, انشالله که فکرهای منحرف هدایت بشن

دل آرام پنج‌شنبه 15 آذر 1397 ساعت 11:52

ما عقد بودیم، رفته بودیم شمال، داداش همسر ما رو رسوند جایی، بعد یهو گفت تا من برم اداره و برگردم شما ماشین رو ببرید بچرخید، همسرم قبول کرد و رفتیم، ماشین رو پارک ممنوع پارک کرد، هرچی گفتم نکن، گوش نکرد، خلاصه چند دقیقه دور زدیم تو بازار و برگشتیم ماشین نبود. تهش این شد که همه میگفتن حتما دل آرام اصرار کرده ماشین بگیرید از برادر شوهر، ماشین هم ظهر پنجشنبه برده بودن پارکینگ و به ضرب و زور درش آوردیم

یعنی برادر شوهرت هم نگفت من خودم دادم دستشون؟؟؟
ماشین امانت خیلی مسئولیت سنگینی داره بلاخص صاحبش حساس هم باشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.