ده روزه که شدیدا با سنگ دچار مشکل شدم و اکثر اوقات سر یک موضوع بسیار مهم از دیدگاه من و از دیدگاه سنگ بی اهمیت داریم دعوا و جروبحث میکنیم .
خونه ای که خریدیم رو اجاره دادیم و قراره مستجر از اول بهمن بیاد . پولش رو هم کامل با فروشنده تسویه کردیم. اما املاکی کلید رو نگه داشته و نمیده بهمون .
همه چی از دو هفته پیش شروع شد . از اول قرار بود مستجر مبلغ رهن رو به حساب من بگیره اما چون املاکی کمی زبون نفهم تشریف داشتند به مستجر گفته بود به اسم شوهرش بگیرید .با اینکه خونه نصفش به نام من هست و در واقع مالک محسوب میشم . اون زمان چیزی نگفتیم . پنجشنبه دو هفته پیش تماس گرفتم و گفتم آقای فلانی شب میام کلید رو میگیرم ازتون که با گستاخی گفت من اخلاقا اجازه ندارم به شما کلید بدم شما اصلا کی هستید . گفتم مالکم و کلیدم رو میخوام . اصلا خود شما کی هستی که کلید منو نگه داشتید . گفت فروشنده راضی نیست من کلید بدم به شما . گفتم من الان زنگ میزنم به فروشنده ببینم حرف حسابش چیه و قطع کردم . بلافاصله به سنگ پیام داد که با فروشنده تماس نگیرید . به سنگ گفتم باهاش تماس بگیر و بگو الان کلید رو می خواهیم . ولی سنگ تماس گرفت و به املاکی گفت هر وقت شما راحت بودید و خواستید کلید رو به ما تحویل بدید و اینطوری شد که یک بچه املاکی(نهایتا 25 سالشه) پرروووو شد . قطع کرد با سنگ حرفم شد که چرا باید کلید دست اون باشه . بلاخص که روزی که داشت کمیسیون رو ازمون میگرفت 500 تومان اضافه گرفت و متاسفانه سنگ هم پداخت کرد . هر چند که من خیلی مخالف بودم . اون شب سر همین موضوع کلید حرفمون شد بطوری که برای اولین بار جلوی مامان و بابام دعوا کردیم و وقتی جریان رو از اول تا آخر به بابام گفتم بابا به سنگ گفت من طرف دخترم رو نمی گیرم و با حرف این کار ندارم اما شما خیلی داری با یک کسی که به ناحق داره برخورد میکنه خوب رفتار میکنی من جای شما بودم همین الان میرفتم و کلید رو میگرفتم . آدم در این دوره زمونه نمی تونه به هر کسی اطمینان کنه و وضعیت خونه خودشون رو مثال زد(بابا اینا خونه رو که ساختند سازنده بدون اینکه اطلاع بده رفته بود و وام گرفته بود و خونه اینا رو رهن بانک کرده بود و وام رو چند سال پرداخت نکرده بود و سال 93 نامه دادگستری اومد خونمون که تازه فهمیدیم چی شده . چون هر بار میگفتیم سند کی آماده میشه میگفت عجله نکنید خیلی زمان میبره و از اونجایی که پدر من هم بهش خیلی اطمینان کرده بود زیاد پیگیرش نبود و وقتی متوجه شدیم دادگاه گفت چون ملک در مالکیت شماست شما مسئول پرداخت هستید و بابا بلاخره سال 93 بعد از چندین ماه تلاش و دویدن 33 میلیون مجبور شد بده به بانک تا سند رو آزاد کنه و یا همون زمان سازنده سند خونه یکی از همسایه ها رو برده بود داده بود به املاکی آشنای خودش. املاکی هم به مالک گفته بود باید 15 میلیون بدی تا سندت رو بدم و اون هم کارش کلی به دادگاه کشیده شد و بلاخره چند ماه پیش بعد از 4 سال تونست سند المثنی بگیره) اما سنگ زیر بار نرفت و تقصیرها رو انداخت گردن من که شیشه روزی که من کمیسیون رو دادم به املاکی گفت چرا داری اضافه میگیری که باز توجیح بود . جمعه اش موقع برگشت از خونه مامانم اینا رفت و با هزار خواهش و تمنا کلید رو از املاکی گرفت که باید سرویس فرنگی بزارم برای مستجر. ولی املاکی میگفت نه خودم میزارم و باهاتون حساب میکنم من چیز ارزون میزارم نهایت با یک و نیم جمع میکنم . سنگ داشت راضی میشد که من پریدم و گفتم خودمون میزاریم گفت پس با هم میریم خونه رو میبینیم که باز سنگ کوتاه اومد. رفتیم و دیدیم هنوز تعهداتش انجام نشده و نرده ها و کابین آسانسور و شیشه درهای انباری و باغچه مونده . گفتم طبق حرف شما باید کامل بهمون تحویل بده. برگشتیم خونه و متاسفانه باز سنگ طرف اونو گرفت که می خواست محبت کنه و بره فرنگی رو بخره اما تو نذاشتی که چون خونه مادرش بودیم پدرش ماجرا رو فهمید و اون هم حرف های من رو تایید کرد و گفت سنگ همین الان برو کلید رو بگیر و تموم کن . اصلا به اون ربطی نداره . اون کمیسیون هاش رو گرفته و رسما دیگه کاره ای نیست . اما سنگ گوشش شنوا نبود . فرداش با پدر سنگ رفتیم بنی هاشم و فرنگی گرفتیم و کل هزینه با نصب و چیزای دیگه شد 425 هزار تومان . شب به سنگ گفتم ببین یک چیز 400-500 رو می خواست یک و نیم فاکتور بزنه . اما باز هم طرف اونو گرفت و باز دعوا. بطوری که پدرش اومد خونمون و چون سابقه نداشته صدامون بیرون بره پرسید چی شده که وقتی فهمید باز با سنگ کلی صحبت کرد اما رسما گوش شنوا نداشت و معتقد بود کار املاکی حرفه ای هست . دیروز املاکی تماس گرفت که بیایید مستاجر 60 تومان رو آورده . رفتیم . سنگ ماشین رو از قصد برای اینکه من پیاده نشم اون سمت خیابون نگه داشت و خودش رفت و دیدم شادمان و خرامان خرامان اومد و گفت کلید رو تحویل گرفتم . گفتم کارهای خونه رو تموم کرده گفت همه رو . گفتم چک کو . گفت دیگه گفتم من بانک نرم پشت چک رو امضا کردم دادم به خودش(املاکی) گفتم رسیدش کو گفت تو خیلی به مردم بد بین هستی . چون بهت کلید نداده کینه به دل گرفتی و باز دعوا . گفتم بریم خونه رو یک نگاهی بندازیم . رفتم و به محض زدن در پارکینگ بیشتر از یک آپارتمان نوساز با یک آشغال دونی مواجه شدیم . هیچ کدوم از کارها رو نکرده بود . آشغال ها به پارکینگ و داخل حیاط و باغچه منتقل شده بودند . شیشه در ورودی شکسته شده بود . یعنی وضع فاجعه بار. گفتم انجام تعهدات یعنی این . می دونی چرا دوست نداشت با من هم کلام بشه چون من خودش رو میاوردم و دونه دونه چک میکردم و چک رو نمیدادم اما تو .... خیلی ساده گیرت آورده بود . دوبار ازت تعریف کرد و زبون ریخت فکر کردی چیه . به خاطر یک آدم بیشعور با من ده روزه دعوا میکنی. خیلی بهش برخورده بود . با تمام وجود فهمید که املاکی تا الان اینو ساده و پ پ فرض کرده . باهاش تماس گرفت رجکت کرد . با املاکی تماس گرفت گفتند رفته و شما که کلید رو تحویل گرفتید و دیگه کاری ندارید و .... گفتم الان یک چک دادی دستش بدون رسید . یعنی یک گند دیگه . باز سر من شروع کرد به داد و بیداد که تو باعث شدی اعصاب من خرد بشه اصلا قرار بود از اول تو کارهای مربوط به خونه رو انجام بدی اما منو درگیر کردی . گفتم به خاطر اینکه اگر همون روزی که زنگ زدم کلید بگیرم باهام با بی احترامی صحبت کرد جلوش وامیستادی و طرف منو میگرفتی اون به خودش اجازه نمیداد این کار رو کنه . من سر مسائل مالی سفت و سخت هستم به خاطر همین با اینکه گفته بودیم پول رهن به حساب من واریز بشه به سنگ گفته بود زن ها رو وارد نکنیم اصلا اگه کار داری من به مستاجر بگم به حساب من چک بگیره من کاراش رو بکنم که سنگ هم چون فکر میکرده اون داره دلسوزی میکنه گفته بود باشه که خدا رو شکر مستاجر عاقل بوده و گفته بود شما کاره ای نیستید یا من به حساب خانم .... یا آقای .... که مالک هستند پول رو واریز میکنم . دیشب برگشتیم خونه در حالی که شدیدا احساس بدی داشت . گفت الان میرم املاکی. گفتم یا با من میری یا با بابات . کلا اگر با پدرش میرفت پدرش طرف رو با خاک یکسان میکرد و حسابی آدمش میکرد . گفت نه و کمی باز حرفمون شد و از اونجایی که اگر پدرش میفهمید که چک رو بدون رسید گرفتن امضا کرده داده به املاکی میکشتش گفت به بابا چیزی نگو و نهایتا مادرش گفت من میرم باهاش. رفته بودند و دیده بودند رفته و حتی مشاورهایی که اونجا کار میکنند هم با پررویی گفته بودند کلیدت رو گرفتی دیگه چیکارداری. مجبورا با فروشنده تماس گرفت و جریان رو گفت و فروشنده گفت نگران نباش من میکشمش پیش خودم و رسید هم برات میگیرم و در مورد اتمام کار هم صحبت کرده بودند و وقتی فهمیده بود که کلید نداده گفته بود من همون روزی که مبایعه نامه رو نوشتیم گفتم کلید رو بدید به اونا . دروغ گفته که من راضی نیستم شما الان مالک هستید . به من ربطی نداره کلید اون خونه . دیشب برگشتیم خونه و وقتی آینه خوابید رفت چایی دم کرد و آورد و صدام کرد که پیشش بشینم . گفت بابت این مدت ببخش منو. حق با تو بود . من اعتماد الکی کردم . خواستم حرفی بزنم گفت نصیحتم نکن حرفی هم نزن . میدونم باید همون روز جلوی املاکی محکم وامیستادم . ارزش این همه ناراحتی رو نداشت . بلاخره داستان اون خونه تموم شد ولی امیدوارم حداقل سنگ درس گرفته باشه
چک رو ازش گرفتید ؟
نهایتا بله
وای اعصابم خورد شد شما هم که از اون ور بوم افتادید. شوهر من برعکس در تمام موقعیت های پر تنش و سخت زندگی منو جلو میندازه و خودش در حاشیه امن به سر میبره بعد میگه من به تو اعتماد دارم تو بهتر حرف می زنی اینقدر که باز املاکی فکر می کرد من از اون زن سالارها هستم و شوهرم پ پ در حالیکه اینجوریا هم نیست . خونه قبلی مون رو خریده بودیم مستاجر داشت و آقا خالی نمی کرد به بهانه اینکه خونه گیر نمیاره من به تمام بنگاههای شهر زنگ می زدم و براشون دنبال خونه می گشتم بعد موردهای خوب رو زنگ می زدم به خانومه می گفتم عاقبت شاکی شده بود که این خانوم دایم زنگ میزنه مزاحم میشه ما باید حتما خونه ای که می نشستیم رو خالی می کردیم و این مستاجره حرف حالیش نبود . شبی که قرار اسباب کشی داشتیم در خونه رو بسته بود و رفته بود و کلید نمی داد حالا ما با یک ماشین وسیله وسط کوچه تلفنش رو هم جواب نمی داد همسرم هیچ کاری نمی کرد .زنگ زدم بنگاهی و خلاصه هوار هوار راه انداختم تو کوچه ،که سریع رسید و خودش زنگ زد به مستاجر و اوناهم داییشون رو با کلید فرستادند در حالیکه خونه پر از وسایل بود . ما هم وسایلمون رو ریختیم وسط حیاط و تا دو سه روز تو افتاب داغ تابستون بودند و چند تا از وسایلمون هم دزدیدند
ای داد ........خودش یک پست وبلاگی شد .
واقعا چرا اینجوری شده .
یعنی واقعا حق خودمون رو هم باید با عذاب بگیریم . به نظر من اینکه یکی پرروووو میشه بیشتر به مرد خونه بستگی داره . جایی که باید برش و جدیت داشته باشن رو گویا ندارن .
اوضاع شما عین ماست با این تفاوت که اگر همسرتون میگه خانمم طرف حساب است تا آخر خانم طرف حسابه ولی مال من میگه اما کافیه طرف مقابلش کمی زبون بازی کنه و بههش بگه به به چه دمی عجب پایی کمی ازش تعریف کنه دیگه اختیار از کف میده و هر چی اون بگه میشه
انگار من و شوشو دقیقا برعکس شما هستیم من خیلی اعتماد میکنم و اون اصلا و همیشه درگیریمون سر همینه که میگم تو چقدر به مردم بدبینی ولی تا محک کاری نکنه ول کن نیست برای 50 تومان هم رسید میگیره و برای این موارد خرید و فروش خیلی گیر میده
یه جاهایی بدبینی نیست .
متاسفانه یک عده هستند که از اعتماد آدم ها سوء استفاده میکنند بعدش هم میگن فلانی گاگول بود .
من معتقدم باید نسبت به مسائل محکم و قاطع بود . خودم خیلی قاطع هستم . و خدایی همون زمان هم که در دفتر خودم حضور داشتم همیشه سعی میکردم حق همه رو بدم . قاطع بودن اعتدال هم همراه داره . در دوره زمونه ای زندگی میکنیم که همه تو فکر کلاه سر هم گذاشتن هستند . پس باید کلاه خودمون رو محکم بگیریم باد نبره
ما هم تو معامله ماشین با اعتماد بیجا چهار ماه حرص خوردیم.اصلا معلوم نبود سند کجاست.
تو معامله به فامیل و دوست هم حتی نباید اعتماد کرد چه برسه به بقیه.
بلاخره موضوع میشه اما اون مدت زمان تا حل شدنش اعصاب کل خانواده به هم میریزه
دقیقا . در معامله بحتی با برادر هم باید موضوع کاملا شفاف و حقوقی باشه . بعضی کارا رفاقت سرش نمیشه . و متاسفانه چیزی جز اعصاب خردی برای خانواده نداره
وای ما هم سر خونه خریدن همین طوری بودیم!
مردا خیلی زود با زبون ریختن رام میشن و هی گول می خورن
انگار متاسفانه اکثر املاکی ها درست کار نمی کنند . و خب صد البته مردها زود فریب زبون رو می خورند . به خاطر اینه که زود هم از راه به در میشن
متاسفانه الان دیگه همه گرگ شدن باید خیلی دقت کرد کارای آقای سنگ من یاد دامادمون انداخت و اینکه خواهرم چقدر عذاب کشید تا تونست کارارو حل و فصل کنه..... واقعا زمونه بدی، خود ما خونه ای فروختیم و هنوز پولش نگرفته بنگاهی با دست به یکی کردن کلیدارو آزمون گرفت فروخت به نفر دیگه اونم رفته بود نشسته بود و اسباب برده بود با قیمت خیلی بالاتر!!!! ما اتفاقی رفتیم وسیله برداریم دیدیم آدم نشسته و اسباب داره می چینه اونم از هیچی خبر نداشت،!!! خیلی دنیامونبد شده باید چشم و گوشمون باز کنیم. شوهر خواهرم با این همه تجربه که براش پیش اومده بازم از این اشتباها می کنه اگه خواهرم هواسش نباشه
انشالله عبرت بشه برای آقای سنگ. واقعا زمونه بدی ماباید سفت بگیریم
ا
الان من هم در حال عذاب کشیدن هستم. هنوز یکسال نیست که یک مبلغ زیادی مجبور شدیم بابت اعتماد به دوستش پرداخت کنیم و چند سال دادگاه و شکایت و ... رو تحمل کنیم
باید خیلی اینجور مواقع حواس جمع بود . متاسفانه انگار جامعه بیشتر از انسان گرگ داره