از ساعت 3:30 با صدای سرفه هاش از خواب بیدار شدم، براش آب جوش بردم نخورد، ازش خواستم اسپری سالبوتامول رو استفاده کنه، بعد از دو پاف کمی آروم شد، گفت براش آب هویج ببرم، دست پدر و مادر سنگ بویژه پدرشون درد نکنه، دیروز کلی پرتقال و موز و میوه خریده بود برامون، شب هم یک پارچ آب هویج آورد، همه خریدام رو انجام میده، دیشب کلی جلوی در گریه کرد، آخر سر گفتم الان به سنگ میگم تصویری تماس بگیره صحبت کنه باهاتون، سنگ میگفت با من حرف زدنی هم گریه میکرد، و از حق و انصاف نگذرم که بیشتر از سنگ فکرشون پیش من هست،. اونا هم وضعیت رو برای من بد میدونند، مادر سنگ کلی ماسک برام دوخت، در روز سه چهار بار هم میاد آینه رو میبره خونه خودشون و بازی میکنند و هر موقع خودم میگم میارن
آینه شدیدا دلتنگ باباش هست و هر بار که سنگ از اتاق برای رفتن به دستشویی میاد بیرون با هیجان و گریه میدوه سمتش که خب میگیرم و چند دقیقه ای بی تابی شدید میکنه تلفنی و تصویری هم با سنگ حرف نمیزنه و یه جورایی انگار قهر کرده باهاش، خودم هم هستم، خواستم برم دکتر ریه ام که بابام دیروز صبح رفت برام وقت بگیره گفته بودند تا پایان فروردین نمیاد، سعی میکنم مراقبت از خودم رو هم انجام بدم، اما راستش شب که میشه آرامشم رو از دست میدم، نگرانم،. بیشتر از حدی که تصور کنم، دیگه هیچ خبری رو نمیشنوم، برام دیگه مهم نیست چند نفرمبتلا شدند و چند نفر درمان شدند چون ازشون انرژی منفی میگیرم، ایکاش مردم باورشون بشه که این ویروس از خودشون دور نیست،. پدر سنگ اصلا مراعات نمیکنه اما الان با دل و جون مراعات میکنه، به چشم دید که شوخی نیست، پدر و مادرم هم دورادور در خبرم، هر وقت میپرسم چطورید میگن خوبیم اما سرفه های مامانم و بابام گویای خوب بودن نیست،. بابا هم دیروز برام ژل ضدعفونی کننده و مایع الکلی ضدعفونی کننده و ماسک خرید گفت بیارم برات گفتم فعلا دارم شما ها هم زیاد نیاین بیرون
من دستشویی رو این شکلی ضدعفونی میکنم :شاید به درد کسی بخوره و اگر اشتباهی داره ممنون میشم بهم بگین
روزی دوبار به روش همیشگی با جرمگیر میشورم، یک آفتابه خریدم و داخلش وایتکس و آب ریختم (نسبت 1 به 99) هر چند که من نسبت چشمی هست و شاید کمی وایتکس بیشتر،آماده گذاشتم داخل دستشویی، سنگ بعد از هربار رفتن به دستشویی خودش آفتابه رو برمیداره و از سی سانتی دیوارها میریزه و روی شیر آب توالت و دستشویی و کف و دستگیره داخل میریزه بعد مجددا دستاش رو با آب و صابون میشوره و من در رو براش باز میکنم و میاد بیرون، بعد نیم ساعت میرم و من هم مجددا از همون محلول به همون قسمت ها میزنم و در انتها با شلنگ شیر دستشویی و توالت و کاسه دستشویی و دستگیره در رو با آب میشورم. الان یه جورایی دستشویی مون بوی استخر میده
واقعا عاجزانه از همه عزیزان خواهش میکنم بیرون از خونه نرین،. هزینه مالی این بیماری و مراقبتی اش یک طرف، هزینه روحی روانی خیلی سنگینی داره
من سعی میکنم خوب باشم، ممنون که جویای حالمون بودید، مراقب خودتون باشید
اشک رو از گوشه چشمم پاک میکنم و به تمام اتفاقات امروز و چند روز گذشته فکر میکنم
متاسفانه سنگ هم مشکوک به کرونا شد و امروز crp اش مثبت شد و بعد سی تی اسکن هم وضع رو بد نشون داد ولی چون هنوز خدا رو شکر حاد نیست نیاز به مراجعه به بیمارستان نیست و باید خودمون در خانه شرایط قرنطینه رو ایجاد کنیم و صد البته که بیمارستان محترم گفتند جواب قطعی سی تی 5 روز دیگه آماده میشه، چرا نمیدونم، واقعا نمیدونم، ولی کسی که سی تی رو گرفته گفت اوضاع ریه خوب نیست، علائم زیادی هم نداره، کمی تب که با دارو کنترل میشه، سرفه در حد کم، بدن درد در حد زیاد و کلا خستگی، هر کسی بنا به شرایط جسمانی اش گویا علائم متفاوتی داره، البته یک هفته ای بود که خودمون در خانه بمانیم رو رعایت کرده بودیم و یکی دوبار فقط برای خرید دارو و ملزومات با ماشین بیرون رفته بودیم اما خب با همدیگه بصورت عادی زندگی میکردیم، پزشکی که بهشون مراجعه کردیم آشنا بودند و خودشون درمانگاه داشتند و آزمایش رو همونجا انجام دادند
ساعت 4 برگشتیم خونه، آینه رو گذاشته بودم پیش مادر سنگ، اول یک توری به پنجره اتاق خواب خودمون چسبوندم و اتاق خواب رو اتاق قرنطینه اعلام کردم، یکسری قوانین تعریف کردم، قرار شد سنگ اون اتاق باشه تا 14 روز و من و آینه اینور، در رو هم قفل کردم و فقط برای دستشویی میاد بیرون، به غذا دادم، دارو ها رو دادم و با دکتر آینه تماس گرفتم و بردمش مطب، گفتم همسرم مشکوک هست گفت همسر و بچه ات مشکلی ندارن، خودت شدیدا در خطر هستی، با توجه به آسم و بیماری عفونتی و پایین بودن سطح ایمنی بدنت اگر خدای نکرده خودت بگیری خیلی بد میشه و اتفاق های بدی میوفته، بزار شخص دیگه ای مراقبت رو برعهده بگیره گفتم هیچکس نیست،خدا رو شکر حال آینه خوب بود چند تا توصیه کرد و برگشتم، متاسفانه پدر و مادرم هم مریض شدند، من دیدنشون نرفتم خودشون میگن سرماخوردیم، البته برادرم بهشون سر زده،برادرم هم خودش زندگی داره و توقعی نیست. پدر سنگ خودشون بیماری زمینه ای دارن و مادرشون هم بنا به شرایط خودشون نمیتونند، برادر سنگ هم مثل برادر من خودش زن و بچه داره و توقعی نیست،. تنها گزینه سالم میمونه خواهر سنگ که هم مجرده هم خدا رو هزاران مرتبه شکر سالم اما بشدتحساس هست به طوری که با شنیدن خبر مشکوک بودن سنگ یک تبخال گنده زده. پس فقط خودم میمونم، دوستان سنگ هم با شنیدن مریضی سنگ همشون تماس گرفتند و تقریبا حرف های دکتر آینه رو به من گفتند اینکه ریسک من خیلی بالاست و باید مراقبت کنم، یکساعت پیش هگ با سامانه 4030 تماس گرفتم و شرایط رو گفتم اونها هم رو من تاکید میکردند بطوریکه سنگ میگه فردا میرم به اون مراکزقرنطینه تا تو آسیب نبینی، کلی باهاش از طریق واتساپ بگو مگو کردم و بلاخره راضی شد بمونه خونه، الان شدیدا مشکل ماسک دارم ، ماسکم امروز تموم شد، با پا چه خودم درست کردم اما ارزشی نداره
سن. خوابید،. صدایی از اتاق نمیاد، آینه کنارم دراز کشیده و من غرق افکارم هستم، اینکه تقریبا همه میگن اگر من بگیرم راه ب گشتی برام نیست
اعصابم آروم بشه میام در مورد نحوه قرنطینه َخانگیمون مینویسم، شاید خدای ناکرده به درد کسی بخوره
برامون دعا کنید، دعا کنید انرژی و امیدمون رو از دست ندیم، ما کلی بهداشت رو رعایت میکردیم، سنگ جایی جلسه کاری داشت اونجا گرفته، متاسفانه دوست سنگ هم مبتلا شده و ایشون شرایطش ن خیلی بدتر هست و تست ایشون مثبت شده، واقعا این ویروس رو دست کم نگیرید، هیچکدوم از ما رویین تن نیستیم، هر کدوم احتمال داره بگیریم، مواظب خودتون باشید، من الان در حالت شوک هستم اما نباید گذاشت شدق جوانه زدن بهار در دلهامون از بین بره
امروز صبح اون پول زور مهد رو پرداخت کردم، ساعت 1 برام پیغام فرستادند که لطفا یک شماره کارت برامون ارسال کنید خطایی رخ داده، فرستادم دیدم کل پول رو همون لحظه برگردوندند و گفتند محاسبات مالیمون اشتباه بود و عذرخواهی کردند و گفتند انشالله این باعث عدم همکاری در سال آینده نشه گفتم نه این چه حرفیه و اینچنین ختم به خیر شد
الان هم باهاشون تماس گرفتم و بعد از کمی صحبت و خندیدن گفتم اما دوتایی ضرر کردیم گفتند چرا گفتم هم من 700 تومان پول کارمزد کارت به کارت دادم هم شما
خدا رو شکر تمام شد، من اصلا و ابدا اهل درگیری نیستم از حقم دفاع میکنم اما کلا اهل ناراحت کردن کسی یا دل چرکین بودن از کسی نیستم
دیروز عمه رو بردم بیمارستان و گچ پاشون رو یک هفته زودتر باز کردند، کلی موارد ایمنی و بهداشتی رو رعایت کردم و عمه و همسرشون کلی دعام کردند
آینه حسابی شیطون شده، دایره لغاتش خوب شده، از خونه موندن و پارک نرفتن خسته شده و هر چقدر تو خونه بازی های جدید میکنیم کاپشن و کلاه بدست همش میگه تاب تاب پارک ددر، علاقه مند به کتاب شده و خودش کتابش رو میاره و میگه اون(یعنی بخون)، اتفاق های مربوط به خودش رو میتونه با زبان خودش و اشاره تعریف کنه، مثلا دیروز وقتی برگشتم خونه اومد و برام با زبان و حرکت تعریف کرد که رفته بالای دراور و آینه رو هل داده و مامان جون دعواش کرده و بعد بوسش کرده و حتی ادای بغض کردن خودش رو هم نشون میداد
اول از همه باید از همه دوستانی بلاخص رهای عزیز که وقتی در مورد اون مشکل سربسته گفتم کمک و راهنمایی کردند و دکتر بهم معرفی کردند .
از اونجایی که حالم واقعا بد بود حتی نشستن هم برم دردناک بود بلاخره دل رو به دریا زدم و با هزاران هزار خجالت تماس گرفتم و برای همون روز بهم وقت دادند . پزشکیم خانم متخصص جراحی عمومی فق نخصص جراحی رکتال بودند . وقتی رفتم دیدم کلی مریض خانم و آقا در انتظارهستند و گویا مسئله خجالت آوری و منحصر به فردی نیست . وارد که شدم خانم دکتر خوش رو ومهربن بودند و همین احساس امنیت بهم میداد . گفتند مشکلت چیه گفتم درد درد درد و هرزگاهی خونریزی . چند تا سوال پرسیدند و گفتند برو رو تخت دراز بکش . این همه سال فقط به خاطر معاینه و خجالت از نحوه معاینه مراجعه نکرده بودم . گفتم چطوری به عکسی که به دیوار بود اشاره کرد و گفت این شکلی یعنی به پهلوی چپ و تمام . منتصور دیگه ای از نحوه معاینه داشتم که کاملا غلط بود اگر میدونستم این شکلی هست همون 8 سال پیش میومدم . گفتند مشکل شما فیستول هست و شرایطش خیلی بده و باید عمل کنی . گفتم لیزر هم میتونم گفتند لیزر درمان قطعی این مشکل نیست بهبودی فقط حاصل میکنه و مجددا ممکنه عود کنه . گفتم من 8 سال پیش متوجه یک جوش هرزگاهی در این ناحیه میشدم ولی خودش خوب میشد گفتند اون زمان دچار آبسه شده بودی اگر مون موقع مراجعه میکرد الان به فیستول تبدیل نمیشد و با دارو خوب میشد . از صدای نفس کشیدنم پرسیدند مشکل تنفسی داری و وقتی گفتم بله گفت باید از متخصص ریه ات یک نامه بگیری بیاری و وقتی به یک سوال دیگه شون جواب دادم گفتند بهتره یک کلونوسکوپی هم انجام بدی . از میزانهزینه عمل و شرایطش پرسیدم گفتند حداقل یک شب بستری داره . پانسمان بعد این عمل خیلی مهم هست و باید کسی باشه که خوب مواظبت کنه . حداقل یک هفته استراحت کامل و کلا سه هفته دوره نقاهت و استراحت خوب خواهی داشت . من بیمارستان آتیه عمل میکنم و با هیچ بیمه تکمیلی قرارداد ندارم و هزینه عملت بنا به شرایطی که داری بین 8 تا 12 میلیون میشه . یکسری آزمایش نوشت و گفت اگر خواستی عمل کنی با جواب آزمایش و همسرت بیا .اومد بیرون با سنگ صحبت کردم گفت میریم برای عمل . گفتم نه . چه خبره . این همه پول بیمه تکمیلی میدیم اگه نتونیم استفاده کنیم خیلی زور داره . عمل میکنم اما جایی که بیمه تکمیلی مون رو بپذیره . همون زمان از یک دکتر دیگه در بیمارستان محب کوثر وقت گرفتم . البته برای اردیبهشت وقت دادند . ( تا اینجا چهارشنبه بود و قبل از شروع کرونا )
شنبه وقت دکتر ریه داشتم . رفتم و بعد معاینه گفت بهتری اما هنوزعفونت وجود داره و به خاطر کرونا یک سری موارد بهداشتی رو تاکید کرد . گفتم دکتر من فلان مشکل رو دارم و گفتند باید عمل کنی گفت بله باید عمل کنی یک قسمت از ایجاد این حجم از عفونت در بدنت همین مورد هست . قبلا چیزی در موردش نگفته بودی . گفتم چون نمیدونستم (بنده خدا از روز اول گفت یک مشکلی هست که دچار این میزن از عفونت هستی و حتی فرستاد پیش دکتر زنان تا از نظر کیست بررسی بشم و همش هم میگفت یک مشکلی داری ولی من فکرش رو نمیکرم که از این باشه و چیزی نمیگفتم ). گفت بنا به وضعیت ریه ات ترجیح میدم که عملت تا پایان شیوع کرونا به تاخیر بیفته . چون شما جزء افراد پر خطر محسوب میشی و محیط بیمارستان و عمل هم میزان آلودگی پذیری رو میتونه برات بالا ببره. اگر میتونی تحمل کنی تا بعد از عید صبر کن . و اینچنین شد که من الان از دو تا پزشک برایاردیبهشت ماه وقت گرفتم .
تمشتااه که به زودی زود این ویر.س کرونا از دمیا ریشه کن بشه . چه اقتصادی که در این ایام پایانی سال فلج نشه . خدایا خودت به داد مردم برس. بهداشت رو باید رعایت کرد .و الباقی موارد بهداشتی که ماشالله همه میدونند . کاری به میزان راست و دروغ اخبار ندارم اما واقعا خودمون رو تا این حد در مواجهه با خبر بد قرار دادن چیزی جز استرس برامون نداره .
یک هفته عجیب و غریبی داشتم . چهارشنبه هفته گذشته یک ایمیل و یک پیام برام ارسال شد که شما مبلغ 900 هزار تومان باید به شماره فلان پرداخت کنید . تماس گرفتم گفتند دی ماه که اومده بودید و درخواست مهد برای پسرتون و یک میز برای فضای کاری خودتون در اون زمان مهد داده بودید برای دی و بهمن و اسفند میشه 900 تومان . گفتم من اومدم و درخواست دادم اما منوط به پذیرش پسرم کردم که نه اون از فضا خوشش اومد و نه مربی های شما تلاشی جهت ارتباط برقرارکردن انجام دادن . همش میفرستادن پیش من ، منم کلا دیگه نیومدم . بابت همون یک جلسه هم پولش رو جداگانه پرداخت کردم . گفت نه ما چون یک میز کار برای شما و یک فضا برای پسرتون در نظر گرفته بودیم و در این مدت خالی بود باید پرداخت کنید . گفتم اجازه بدید با آقای .... (کسی که اونجا رو معرفی کرده بود و قرار بود یمک کار مشترک انجام بدیم ) صحبت کنم در ضمن شما پیش نویس قراردادی رو که تا حالا ندیدم و امضا هم نکردم برام بفرستید . نیم ساعت بعد سنگ تماس گرفت و پرسید چی شده ؟ گفتم هیچی . گفت آقای فلانی تماس گرفته که خانمت زده زیر حرفاش و آبروی من میره و اصلا من پرداخت میکنم و کلا چرت و پرت . ماجرا رو تعریف کردم . گفت کاری که شده . من حال و حوصله بحث الکی با آقای فلانی رو ندارم اون مبلغ رو پرداخت کن . گفتم آخه چرا . برای هیچ چیزی که انجام نشده . مگه پول ، علف خرس هست و اینچنین حرفمون بالا گرفت . یک ساعت بعد پیش نویس قرارداد رو فرستادن . یعنی قسمت خنده دار این بود که مهد یک روز در هفته آینه رو با غذا هم حساب کردند . و الباقی اجاره محل و فضا و مالیات و هزینه خدمات بود . براشون فرستادم یعنی غذای یچه هم حساب کردید گفت خودتون در صحبت با ما گفتید اگر پسرمون بیاد ترجیح میدید اینجا غذا بخوره تا گروهی غذا خوردن رو یاد بگیره . گفتم فعلا ندارم و آخر ماه میریزم .گفت خواهش میکنم قابل شما رو نداره . و تاکید کردم که من به خاطر احترام به آقای فلانیاین پول رو پرداخت میکنم از پایان اسفند هم دیگه هیچ تعهدی ندارم همونطور که الان هم نباید داشته باشم . از دست سنگ عصبانی بودم . شب اومد و اولش یکم طرف اونا رو گرفت و وقتی دید نه واقعا داره چرت میگه گفت به خاطر من ، من نباید اونجا و آقای فلانی رو معرفی میکردم . من حال و حوصله این رو ندارم که کسی به خاطر پول به زنم حرف بد بزنه .پیش نویس قرارداد رو نشونش دادم هم خنده اش گرفت و هم عصبانی شد فرستاد برای آقای فلانی .
شنبه یک کار اداری داشتم . صبح رفتیم خوه مامانم و آینه رو گذاشتم اونجا و گفتم مامان من نهایتا تا ساعت 11 برمیگردم . اون زمان 8.30 صبح بود . نشون به اون نشون که ساعت 6 عصر برگشتم . کارم واقعا 10 دقیقه هم زمان نیاز نداشت اما اونقدر معطل شدم که داشت گریه ام میگرفت . امضا نامه ای رو گرفته بودم و باید میبردم یک اداره تحویل میدادم وقتی رسیدم نزدیک 100 نفر بیرون در در صف ایستاده بودند . دقیقا تا 12 در صف بودم . چهار نفر مونده بود برسه به من ، مسدول مربوطه اومد بیرون و گفت من دارم میرم برای ناهار و نماز تا ساعت 1.5 . یعنی دلم میخواست خفه اش کنم . در رو بست و رفت . تا ساعت 1 نشستم پشت در روی زمین . نه صندلی بود نه نیمکتی داحل حیاط . نه رستوران و کافه ای در نزدیکی. ساعت 1 دیدم مسئول گرامی از جلوم رد شد . بلند شدم گفتم من این نامه رو آوردم برای تحویل گفت 105 به بعد . گفتم برای شما راحته . نه اینکه خیلی امکانات دارید حداقل یک نگاه بندازید شاید اصلا برای بخش شما نباشه . کاغذ رو گرفتم جلوی صورتش . با عصبانیت گرفت و گفت ببر بنداز از زیر در ،داخل اتاق . گفتم رسید تحویل. گفت مهم نیست . در بایگانی موجوده . یعنی دلم میخواست خفه اش کنم . بردم انداختم و اومدم بیرون و رفتم بانک . نیم ساعتی هم اونجا بودم . اومدم بیرون نزدیک 2 بود . رفتم سوار تاکسی شدم و اومدم سمت مترو . داخل مترو یکی از دوستان قدیمی ام رو دیدم . هم مسیر بودیم . از مترو که خارج شدیم گفتیم بریم چیزی بخوریم . به مامان هم خبر دادم که من دیر میام . رفتیم و تشستیم و صحبت کردیم . از همه چیز و همه کسی که یادمون بود و مشترک بود بینمون . بعد بیرون اومدیم و پیاده خیابون ولیعصر رو به یاد اون ایام قدیم بالا رفتیم و رسیدیم میدان ونک . بعد پیاده تا پارک ساعی پایین اومدیم و از اونجا اون رفت سمت خونشون و من هم اومدم خونه مامانم . رسیدم در خونشون یادم افتاد میخواستم از طرف آینه برای مامان گل بخرم که به عنوان روز مادر بده . برگشتم رفتم گل فروشی و یک گلدان کوچولو بنفشه آفریقایی خریدم . و نزدیک ساعت 6 رسیدم خونه . /ل رو گذاشتم بیرون روی جکفشی و آینه رو بغل کردم و رفتیم گادون رو برداشتیم و گفتم ببر بده به مامان حون و بوسش کن . با کلی ذوق آورد و مامانم رو بوس کرد اما نداد دستش . من هم میخواستم براش روسری بخرم که نشد و مبلغ کوچولویی رو داخل پاکت دادم بهش . شب هم برگشتنی آینه گلدون رو زذ زیر بغلش با خودش آورد .
سکشنبه عصر رفتیم خونه مادر سنگ برای تبریک برای ایشون هم همون مبلغی که برای مامان گذاشته بودم رو داخل پاکت گذاشتم و دادم و از طرف آینه هم براشون گل خریدم و یک دسته گل نرگس هم از طرف آینه برای عمه اش خریدیم و تقدیم شد .
دوشنبه ساعت 1 رفتم خونه مامانم . دیدم فشارش بالاست گفتم چی شده ؟ گفت دختر عمه ام رو دعوت کردم برای ناهار اما تا الات نرسیده . هر چقدر هم زنگ میزنم جواب نمیده . نمیدونم چرا دلشوره گرفتم . ساعت 2.5 بود که دیدیم کسی در واحدمون رو میزنه در رو باز کردم دیدم دختر عمه که ما بهش میگیم عمه خودش رو انداخت داخل . تومدم بلندش کنم گفت نمیتونم ساعت 11 حرکت کردم جلوس ایستگاه اتوبوس خوردم زمین و پام درد گرفت خواستم برگردم خونمون گفتم منتظرید .با کلی سختی بلندش کردم و نشست رو مبل . دیدم مچ پاش خیلی باد کرده گفتم این چیه گفت چیزی نیست هفته گذشته هم افتادم پماد زدم با دستمال بستم . فکر کردم اونقدر دستمال بسته که اون هم شده . چون اندازه مچ پاش غیر عادی بود چادرش رو انداحت رو پاش و گفت غذای منو همینجا بدید بخورم . ناهار خورد و گفت میخوام برم دستشویی . خواست بلند شه افتاد زمین بلندش کردم و گفتم لباسات رو در بیار که دستم خورد به پاش .چنان جیغی زد که آینه از ترس پشتم قایم شد . جورابش رو کشیدم پایین دیدم اون چیزی که من فکر میکردم دستمال دور مچ پا هست خود مچ پاشه و در همین 40 دقیقه باز هم متورم تر شده . بدون اغراق به اندازه رون پا . گفتم عمه زنگ بزن به شوهرت بگو . گفت نه به حاجی چیزی نگید . بردمش دستشویی و سریع شماره شوهرش رو گرفتم و گفتم مامان به حاجی جریان رو بگو بیاد این رو ببره دکتر . حاجی خودش رو سریع رسوند و گفن من باید چیکار کنم بلد نیستم . گفتم منم با شما میام . ماشین گرفتیم و رفتیم بیمارستان شفایحیاییان . مچ پا در اثر افتادن هفته گذشته ترک عمیق داشته و در کنارش پوکی استخوان خیلی خیلی شدید. کچ گرفتند و کلی من رو دعا کردند . ادم ها که سنشون میره بالا بعضی از کارها براشون سخت هست . . حالا در کنار اون سن بالا وقتی بچه هم نداری سختی بیشتر میشه . عمه 65 و حاجی 73 سالشه . ساعت 8 شب بود که بردم رسوندمشون خونه و کمک کردم از پله ها بالا بره . از شانس بدشون خونشون طبقه سوم هست و بدون آسانسور . الان چند سال هست که گذاشتند برای فروش تا جابه جا بشن اما عملا مشتری نیست . کلاس پیانو هم کنسل کردم