و امروز رسما اولین جلسه مدرسه آقا پسر ما در مقطع پیش دبستانی کلید خورد . ساعت 8:30 دو تایی رفتیم و کلی دوست جدید بودند و بعد هم معاون آموزشی و معاون انضباطی و بعد هم معلم و کمک مربی صحبت کردند و کلا برای شروع فضای شادی بود . از هفته آینده هفته ای دوبار باید برند مدرسه .
خدایا بابت همه چیز شکر
از چند ماه قبل تصمیم گرفتم که آینه رو در روز مشخص و ساعت معینی ببرم کتابخونه . مسیر رو با مترو میرفتیم و میریم . از همون روز اول با مادر و دختری همسفر شدیم که اونا هم در قطار بودند . اولین چیزی که از اونها توجه من و آینه رو جلب کرد کتاب بیر و مایکل آرونی بود که دست مادره بود و نشون میداد یا دارن میرن کلاس پیانو یا دارن برمیگردن و چیزی که از ما توجه اونا رو جلب کرد کتاب قصه های شاهنامه بود. همین بهانه ای شد که هر هفته بدون اینکه حتی اسم هم رو بدونیم در مورد کتاب و آموزش به اندازه یک ایستگاه هم مسیری صحبت کنیم.دیروز وقتی در ایستگاه همدیگه رو دیدیم آینه دوید سمت دختر ایشون و با گفتن دوستم دوستم کتاب هفته قبلی رو که از کتابخونه گرفته بودیم رو نشون داد و با هم در مورد قصه اش حرف زدند . دیروز بهم گفتند که دخترم یک قطار رو سوار نشد و گفت آخه هنوز دوستم نیومده و باز به اندازه یک ایستگاه از کتاب گفتیم ، موقع پیاده شدن یا من یا ایشون با یک لبخند میگیم از هم صحبتی با شما لذت بردم و دیروز وقتی دختر خواست پیاده بشه آینه دستش رو گرفت و گفت از هم صحبتی باهات لذت بردم و در جواب دختر خانم گفت منم همینطور و چه لذتی داشت برای ما دو تا مادر و حتی اندک آدم داخل اون واگن این ادبیات کلامی زیبا
بچه ها میبینند بچه ها یاد میگیرن
سکانسی در انیمیشن من نفرت انگیز 1 وجود داره که بی شباهت به رفتار اطرافیان نیست
گرو خاطرات کودکیش رو مرور میکنه و سه خاطره از تلاش هاش برای ساخت موشک رو به خاطر میاره . اولین بار با یک موشک کاغذی میاد پیش مادرش بار دوم با یک سازه ماکارونی موشکی و بار سوم با یک موشک آماده پرتاب . و در هر سه حالت واکنش مادرش فقط یک صداست .
واکنش یک عده در مقابل تماشای فیلم اجرای پیانو آینه هم دقیقا همون یک صدابا همون حالت بی تفاوتی بود .
مادر گرو نباشیم.
اگر ندیدید حتما قسمت 1 رو ببینید .
جمعه اولین تجربه اجرای نیمه رسمی پیانو در مقابل جمعیت برای آینه بود . صبح به درخواست خودش اول رفتیم پیش آقا محمد( آرایشگری که همیشه میره) و موهاش رو سشوار کشید و خوشگل کرد . بعد رفتیم گل خریدیم یکی برای آینه که بعد از اجرا بهش بدیم و یک سبد هم برای قدردانی از استادش . بعد هم رفتیم به محل اجرا . تقریبا تمام هنرجوها در همه رده های سنی با خانواده هاشون بودند . بچه ها به سالن دیگه ای منتقل شدند و خانواده ها در سالن اجرا . آینه یازدهمین اجرا بود اول چهارتا قطعه با استادش زد و در آخر یک والس رو تنهایی . احترام و تعظیم اول و آخر رو به خوبی انجام داد و در همه مراحل عروسکش همراهش بود و تا وارد شد و جمعیت عروسک رو دیدند کلی ابراز لطف و محبت کردند . البته آینه کوچکترین هنرجو بود . اجراش مسلما ایرادهای زیادی داشت اما بهترین خودش بود .
بعد از پایان مراسم برای ناهار و جشن اولین اجرا رفتیم رستوران و اونجا هم کلی به آینه خوش گذشت
اجرای رسمی شون هم قراره آبان ماه در یکی از سالن ها برگزار بشه.
انشالله همه بچه ها در همه زمینه ها موفق باشن
اسفند 1400 بود که تصمیم گرفتیم مهد ثبت نامش کنیم . در گشت و گذارهامون اسم یک کلاس توجهم رو به خودش جلب کرد . روپا . یک کلاس ورزشی مناسب بچه ها . در اینستا با همین نامسرچ کنید میاد روپا تحت نظر دکتر کرد عزیز . در یکی از شعبه ها ثبت نامش کردم و در طول 2 یا 3 ترمی که رفت یکی از بینظیر ترین کلاس ها بود . کلا هر کاری که تو خونه نمیشد انجام داد اونجا با چاشنی هیجان انجام میدادند و یک مربی بینظیر هم در کنارشون بود . روپا تقریبا تا پایان تابستان 1401 ادامه داشت .
کلاس سفالی که از سال قبل ثبت نام کرده بودیم رو با هماهنگی مجدد شروع کردیم و اینبار با وجود اینکه مربی همچنان مناسب کودک نبود ولی چون خود آینه تاب آوریش بالا رفته بود و هدفمند بود استقبال میکرد و دوست داشت .
در پایان تابستان 1401 و در شرایطی که آینه رو هیچ کلاسی ثبت نام نکرده بودم ، نشستم به جمع بندی کلاس ها پرداختم .
کلاس هایی که آینه عاشقانه میرفت ( در هیچ دوره ای بیشتر از دو تا کلاس نرفته ) :
روپا - موسیقی که ریتم و بازی بود - نمایش خلاق حتی با وجود اینکه عمو شاهین از کلاس بیرون انداخته بودتش ( این رو الان هم دوست داره و همیشه در مورد کلاسش صحبت میکنه و بصورت عجیبی خروجی کلاس براش بازی با عروسک هاش بود ) - سفال ( البته بخش کار با دستگاه نه حالت گل بازی )
کلاس هایی که دوست نداشت :
ژیمناستیک ( که جلسه دوم ازش خارج شدیم ) - موسیقی که بر مبنای بلز بود .
در تمام این مدت نقش من و پدرش همیشه ثابت بود یعنی وظیفه بازی و خوش گذرونی و تایم برای آینه اختصاص دادن رو با کلاس بردن جایگزین نکرده بودیم خودمون بودم و از همراهی با ما لذت میبرد .
با هم صحبت کردیم و خودش گفت من دیگه بزرگ شدم دوست دارم مثل شما پیانو بزنم . تکلیفمون با کلاس موسیقی روشن شد و از اونجایی که می دونستیم برای پیانو کجا میخوایم ببریم و قبلا مشاوره رفته بودیم تماس گرفتیم و ثبت نام کردیم . بعد دنبال علاقه مندی هاش گشتیم .
یکی از علاقه مندی های آینه عکاسی هست . نه اینکه گوشی رو بگیره و بی هدف عکس بگیره . واقعا کادر خوبی میبنده بطوریکه بابا دوربین هایی که سال ها ما آرزوی یکبار به دست گرفتنشون رو داشتیم داد به آینه و کلی هم دو تایی با لنزها و تنظیمات حرف زدند و بازی کردند . کاری که ما برای این علاقه مندی انجام دادیم گذاشتن یک پایه عکاسی پشت ماشین و رفتن به طبیعت بود . میریم و آینه عکس میندازه نمیگم عالی ولی در حد خودش قابل قبول هست حالا حالا هم قصد کلاس نداریم همینکه ببریم و این فضا رو در اختیارش قرار بدیم کافیه .
علاقه دیگه اش قصه بازی بود که به لطف کلاس نمایش خلاق ایجاد شد . اسباب بازی ها رو میچیدیم و یک قصه رو با کمک هم و کمک اسباب بازی ها به پایان میرسوندیم . فوق العاده بود . سر همین با کلاس های لگو آشنا شدم . آینه لگو بازی هم دوست داشت . در کلاس لگو هم داستانی گفته میشد و بچه ها شخصیت ها رو میساختند و داستان کامل میشد . همزمان با پیانو کلاس لگو ثبت نامش کردم و اون هم اگر از حواشی یکی از خانواده ها بگذریم عالی بود ( دو ترم رفت و شروع ترم سوم با تداخل ساعت و روز با کلاس پیانو در لیست رزرو ساعت دیگه ای قرار گرفتیم که فعلا تکمیل ظرفیت نشده )
من تا امروز آینه رو کلاس زبان نبردم . اعتقادی هم بهش ندارم و اختمالادر پایان کلاس اول یا دوم انجام خواهم داد . کلاس فن بیانی که جدیدا خیلی مد شده نبردم اصلا هم درک نمیکنم یعنی چی بچه 4- 5 ساله و فن بیا ن؟ دوست داشتم کلاس نقالی ببرم و در طول جستجو با خانمی که دکترای ادبیات داشتند و کارشون آموزش شاهنامه خوانی حافظ خوانی بود آشنا شدم که گفت بعد از کلاس پنجم اینجور شعر خوانی ها مناسب هست و نقالی هم بیشتر نمایشی هست و من توصیه نمیکنم . کلاس فلسفه در قالب نه گفتن رو کانون پرورش فکری برای ساله برگزار کرد کهدوست داشتم ببرمش ولی بعد پشیمون شدم . فلسفه برای این سن واقعا زود هست و همون سوال فلسفه بازی که قبلا دربارش نوشتم خیلی بیشتر جذابیت داره و دقیقا مجبور به تفکر میکنه . کلاس کاردستی و نقاشی که اصلا دوست نداره و بیشتر تو خونه خودش ترجیح میده انجام بده .
یک سری بازی ها هم تو خونه خودمون انجام میدیم . مثلا اسم و فامیل . البه فقط قسمت اسم و میوه و اون هم گفتاری . مثلا امروز باید هر چی اسم دختر با م شروع میشد رو میگفتیم و به ازای هر اسم یک خط تو دفتر میکشیدیم هر کی بعد از دقیقه تعداد خط هاش بیشتر بود برنده میشد . گل بازی و خمیر بازی که همیشه گفتم نهایت با یک دستمال و جارو خونه تمییز میشه . آشپزی بازی هم میکنیم . مثلا امروز برام شیر کاکائو درست کرد و با استفاده از بطری مواد پنکیک رو داخل ماهیتابه ریخت و بعد از پخت از ماهیتابه خارج کرد .
تمام این دو سال و نیم رو نوشتم تا بگم هیچ کلاسی جای بازی خودمون با بچه ها رو نمیگیره . کلاس زودتر از موقع یا با عناوین عجیب غریب فقط هزینه پول و زمان داره و حتی میتونه آسیب زننده باشه . کلاس ورزشی تا هفت سال حتی میتونه آسیب به بچه بزنه . ورزش در سنین کودکی یعنی بالا پایین پریدن و ورجه ورجه کردن . آموزش مستقیم زیر هفت سال به هیچ دردی نمیخوره . موسیقی اگر بازی نباشه اصلا مناسب نیست . نقاشی اگر درکی از دایره توخالی که بعد از یکساعت کلاس کشیده و با ذوق نشون میده ،نداشته باشید یعنی نابود کردن استعداد بچه .
من در انتخاب بعضی از کلاس ها اشتباه کردم ولی زمانی که فهمیدم بچه ام رو فدای پول نکردم هیچ وقت نگفتم پول دادم حیفه . از همه مهمتر اشتباه خودم رو قبول کردم . عزیزی گفت شجاعی که اشتباهاتت رو میگی . من همیشه به پسرم هم میگم من هم ممکنه اشتباه کنم ممکنه در موردش ندونم یا حتی خراب کاری کنم و چون بزرگترم همش بخوام الکی بگم نه این درسته . هر موقع اینطوری شد بیا رو مبل هم قد من شو تو چشمام نگاه کن ، بگو مامان داری اشتباه میکنی . مامان بابا هم گاهی اشتباه میکنند .